راه حل همۀ مشکلات اقتصاد ایران در ده دقیقه
این روزها، روزنامه ها را که ورق میزنیم (البته مجازی) و سایتها را که مرور میکنیم، بر میخوریم به انبوهی از تحلیلهای اقتصادی ارائه شده در مورد مشکلات اقتصادی که اقتصاد ایران در حال حاضر با آنها درگیر است و راه حلهایی که باید در پیش گیریم برای حل این مشکلات. آن بخش از نوشتهها که توسط کارشناسان اقتصادی و روزنامهنگاران و دانشگاهیان ارائه می شوند، مستقل از درستی یا نادرستی تحلیل، بجا و قابل قبول هستند. وظیفۀ این گروهها ایجاب میکند که شرایط را زیر نظر بگیرند و در مورد مشکلات و راه حلها بحث کنند.
مسئلهای که در این انبوه نوشتهها دیده میشود این است که تصمیمگیران و دولتیان تولید کنندۀ بخش قابل توجهی از تحلیلها هستند، و این در حالی است که محتوای این تحلیلها نشانی از برنامۀ روشن و مدون برای حل مشکلات، و حتی شناسایی مشکلات ندارد. به نظر میرسد تصمیمگیران مینشینند و با هم در مورد مشکلات و مسائل صحبت میکنند، هر کس نظر خود را میدهد، بعد خداحافظی میکنند و هر کس میرود اداره یا دفتر یا وزارتخانۀ خودش و شروع میکند به ارائۀ تحلیل و احتمالاً دستور دادن برای حل مشکل به شیوهای که میپسندد. اگر از قسمت "دستور" صرفنظر کنید، این نظام شناسایی مشکلات و حل آنها میشود عیناً همان سیستمی که همۀ ما داریم: می رویم خانۀ خاله جانمان، شام مفصلی در معیت پسر خاله دختر خالهها و سایر اقوام و همسرانشان و بچههایشان میخوریم، و بعد مینشینیم روی مبل و از سر شکم سیری میپردازیم به حل مشکلات بزرگ مملکت و جهان (و البته مشکلات کوچک و بی اهمیت مثل ادارۀ امور زندگی را واگذار می کنیم به بانوان!). هر کس حرف خودش را میزند و گاهی با هم بحثی میکنیم و موافقتی و مخالفتی و صدایمان هم بالا می رود و غیره و غیره و البته آخر سر روی همدیگر را می بوسیم و بچههای خوابیده را بغل میکنیم و خداحافظ تا شام بعدی و بحث بعدی و مطمئن از اینکه فقط اگر به حرف من گوش کنند مشکلات مملکت یک شبه حل میشود.
اینکه ما با پسرخالههامان بنشینیم و مشکلات مملکت را به روش بالا حل کنیم، فرقی بزرگ دارد با اینکه تصمیمگیران کشور مشکلات را با این روش حل کنند. فرقش هم در این این است که حرف ما و توصیههای ما باد هوا است، ولی حرف آنها و توصیههاشان میلیاردها خرج روی دست کشور می گذارد و ممکن است سالها تلاش مضاعف بخواهد برای برگرداندن شرایط به حالت نخست.
نامۀ چهار وزیر و اقدامات بعدی شامل وام خرید خودرو اوج این نوع توصیهها و اقدامات بود. تحلیل دکتر طبیبیان در مورد این نامه و بستۀ پیشنهادی آنقدر گویا و خوب است که هر چه من بگویم به پای آن نمی رسد و بهتر است به جای شرح بیشتر، فقط شما را به آن نوشته ارجاع دهم.
وزیر راه و شهرسازی با انتقاد از بسته، راه حل مشکلات را ایجاد نهادی مستقل برای حل مشکل داراییهای سمی بانکها و انتشار صد میلیارد دلار اوراق بهادار توسط دولت می داند. فقط تصورش را بکنید که دولت این صد میلیارد اوراق را منتشر کند و مردم به امید سود آنها را بخرند و هنوز موعد سود دهی شروع نشده دولت متوجه شود که پول ندارد اصل و فرع را بدهد. در نتیجه همان کاری را میکند که با صدها شرکتی که از دولت طلبکارند میکند: پول کالایی که از آنها خریده را نمی دهد (و همزمان به وزارت اقتصادش هم دستور میدهد مالیات این شرکتها را هم بگیرد، هر چه نباشد رسماً فروش داشتهاند و باید مالیات بدهند، حتی اگر خود دولت پوشان را نداده باشد). صد میلیارد دلار اوراق بهادار می شود باد هوا. دولت هم میشود مثل شرکتهای مضاربهای یا بانک فلان و شرکت سرمایهگذاری بهمان که پول مردم را گرفته به هوای سود دادن، و نمی تواند به وعده عمل کند.
نهاد مستقل پیشنهادی وزیر هم میشود مجمعی از رئیس این بانک و آن شرکت و فلان وزیر و بهمان وکیل که الان در همۀ مناصب هستند. چیزی در مایههای همۀ نهادهای "مستقل" دیگر که مانده اند چطور جمعش کنند.
مشاور وزیر راه هم میگوید "الان زمان آن نیست که کاهش سود بانکی را به بازار یا به بانک بسپاریم، بلکه شورای پول و اعتبار باید راسا و با قدرت وارد عمل شده و زمینه را برای کاهش سود بانکی با یک دستور قاطع فراهم کند". گمان نکنم کسی باشد که سابقۀ صدها دستور قاطع در اقتصاد ایران برای افزایش فلان نرخ و کاهش بهمان نرخ را به یاد نداشته باشد.
داستان دیگر، موضوع "تفاهم بانکها برای کاهش سود" و بعد اعلام "عدم تفاهم برای کاهش" آن است. این موضوع به سرعت به تیتر اول خبرها تبدیل شد و به همان سرعت محو شد. آنهم موضوعی به این مهمی. تنها برداشتی که من می توانم داشته باشم این است که این تصمیمات دولت (خودمان را با گفتن اینکه این تصمیم تفاهم بانکها بود گول نزنیم) آنقدر بی اعتبار بود که نه تصمیمش همه انگاشته شد نه ردش.
اینها فقط نمونه هایی بود برای محکم کردن بحث. روزنامه ها را ورق بزنید و سایتها را ببینید تا دهها مورد مشابه را بیابید.
و اما راه حل (تصور کنید من را با پسرخاله ها بعد از شام لذیذ در حال خوردن شیرینی ناپلئونی و نوشیدن چای و حل مشکلات عالم!): به نظر من قدم اول این است که دولت به همۀ تصمیمگیران از سطح وزیر تا مشاور و مدیرکل دستور سکوت بدهد. بگوید مطلقاً در مورد مسائل و مشکلات و راه حلها حرف نزنند. بخصوص در مورد اینکه "باید فلان کار را بکنیم" یا "ریشۀ مشکلات با بهمان کار خشکانده می شود" حرفی نزنند. صحبتها بهتر است در حد "چه شام لذیذی" و "آش رشتۀ فوق العاده ای بود" بماند. قدم دوم این است که دست از حل مشکلات بزرگ بردارند و به مشکلات کوچک بسنده کنند. مثلاً مشکل کوچکی مثل مراجعی که در وزارتخانه سردوانده می شود و نمی داند بالاخره باید کارش را شروع بکند یا نه و اگر شروع بکند جریمه می شود یا نه و اگر جریمه بشود باید یک میلیون بدهد یا صد میلیون، را در اولویت قرار دهند و هر روز مثل پیشاهنگان قدیمی یک "کار کوچک خوب" بکنند. در آخر هم مثل تیم ملی والیبال و ووشو و تیله بازی که تا وقتی مربی خارجی نیاوردند راه نیافتادند، برود قرارداد ببندد با دانشگاهی معتبر که کسی که درگیر حل همۀ مشکلات عالم نیست سیاستهای تصمیم گیران را قبل از اینکه بفرستند برای انتشار در روزنامۀ دنیای اقتصاد، لا اقل یک بار بخواند که دو دو تا چهار تایش درست باشد.
اگر اشتباه می گویم بفرمایید اشتباه است.