آی - آر - پی - دی آنلاین

پایگاه مجازی مؤسسۀ عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه

آی - آر - پی - دی آنلاین

پایگاه مجازی مؤسسۀ عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه

آی - آر - پی - دی آنلاین

آی-آر-پی-دی آنلاین وبلاگی است برای ارائۀ مباحث اقتصادی، با تمرکز بر اقتصاد ایران.
این وبلاگ را من، حسین عباسی، فارغ التحصیل دورۀ دوم مؤسسۀ عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه (IRPD) و عضو هیأت علمی آن در سالهای 1377 تا 1381 تاسیس کرده ام برای زنده نگاه داشتن نام آن مؤسسه.
این وبلاگ مشابه وبلاگ من به آدرس irpdonline.com است و برای خوانندگان در ایران طراحی شده است.
برای تماس با من به آدرس irpdonline-at-gmail-dot-com ایمیل بفرستید.

بایگانی

۹۵ مطلب با موضوع «اقتصاد سیاسی» ثبت شده است

جوانان اروپا چرا اعتراض؟

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۱، ۰۲:۲۰ ق.ظ

نویسنده: محمد کریمی

یک روز بعد از اینکه اتحادیه ی اروپا ارائۀ کمک مالی کلانی به بانک های در حال ورشکستی اسپانیا را تصویب کرد، دولت اسپانیا خبر اجرای قریب الوقوع یک بستۀ ریاضت اقتصادی جدید را اعلام کرد. اعلام این خبر با اعتراضهای گسترده ای مواجه شد و بلافاصله مردان و زنان بسیاری برای مخالفت با آن به خیابان ها ریختند. این اعتراض ها هم چنان ادامه دارد. نکته ای که با مشاهدۀ عکس ها و فیلم های مربوط به این ناآرامی ها توجه من را جلب کرد، مشارکت گستردۀ جوانان در اعتراضها است که برای من تعجب آور است. این رفتار جوانان را می توان در اعتراضهای مشابهی که در یونان رخ داد نیز مشاهده کرد. در این مقاله قصد دارم استدلال کنم که این رفتار جوانان لزوماً منطبق با منافع شان نیست.

 جوانان هم البته با اجرایی سیاست های ریاضت اقتصادی متضرر می شوند؛ چرا که کاهش مخارج دولت در دورۀ رکود می تواند احیای اقتصادهای در حال رکودی چون اقتصاد اسپانیا را به عقب بیندازد. اما نگاهی به لیست موارد موجود در این بستۀ سیاستی نشان می دهد که اغلب تجدیدنظرها یا اصلاحات مالی مورد نظر در واقع به زیان مسن تر ها و به نفع جوان تر ها است! افزایش سن بازنشستگی، کاهش حقوق بازنشستگی، کاهش یارانۀ دولت به احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری، کوچک کردن ساختار اجرایی دولت، کاهش دستمزد کارمندان دولت و تسریع در واگذاری شرکت های دولتی هیچ یک ضرر مستقیمی برای جوانان اسپانیایی که بیش از ۵۰ درصدشان بیکارند در پی ندارد؛ چه بسا که به نفع آنان است! کاهش مبلغ بیمۀ بیکاری را نیز می توان به عنوان یک سیاست تشویقی تفسیر کرد.

 اگر بتوان درباره ی منطق ادعای ارایه شده در بالا (اینکه اصولاً جوانان زیان چندانی از اجرایی سیاست های ریاضت اقتصادی نمی بینند) چون و چرا کرد، و به عنوان نمونه گفت که کاهش سن و حقوق بازنشستگی در آینده به جوانان نیز آسیب می رساند، نمی توان منکر این شد که تعویق بدهی ها به آیندۀ نامعلوم در نهایت به زیان قطعی نسل های آتی، که جوانان فعلی را نیز می توانند در بر بگیرد، می شود. اگر این فرض عاقلانه را بپذیریم که قرار نیست که بدهی های دولت به طور پیوسته افزایش یابد تا به حد انفجار برسد (پانوشت ۱)، آن گاه بدهی های موجود "باید" پرداخت شوند. بنابراین، مخالفت با این امر در زمان حال در عمل به معنی موافقت با پرداخت آن در آینده است و این، به طور غیر منصفانه ای، تنها به نفع پیرها است.

اینکه بار مالی موکول کردن بدهی های موجود به آینده به چه میزان بر گردۀ نسل های آینده سنگینی خواهد کرد، موضوعی است که متخصصان "حسابداری بین نسلی" به آن پرداخته و روش هایی را برای اندازه گیری آن پیشنهاد می کنند. حسابداری بین نسلی (که لارنس کاتلیکاف پرچمدار آن است و اولین بار در مقاله ای به وسیلۀ او و همکارانش، ایرباخ و گکاله، در سال ۱۹۹۱ تئوریزه شد و پس از آن توسعه ی قابل توجهی پیدا کرد،) حول محور موازنۀ محدودیت بودجۀ بین نسلی دولت بنا شده است. به طور خلاصه، حسابداران بین نسلی خالص مالیات پرداختی به وسیلۀ افراد هر گروه سنی از نسل های آینده را، در صورتی که سیاست های مالی موجود تدوام یابند و مجبور باشند که بدهی های نسل حاضر را نیز بپردازند، حساب کرده و با خالص مالیات پرداختی نسل های حاضر مقایسه می کنند (پانوشت ۲).

 اگر نگوییم که همه، به نظر من، بخشی از واقعیت موجود، بی توجهی گستردۀ جوانان به واقعیت به ظاهر پیش پا افتادۀ "محدودیت بودجه" است؛ اینکه منابع دولت "باید" با مصارف دولت بخواند! در غیر این صورت، تاوان ولخرجی نسل مسن حاضر را باید جوان ترها بدهند و اگر آن ها نیز از زیر آن شانه خالی کنند، این نسل های هنوز بدنیانیامده اند که باید بار سنگین آن را به دوش بکشند.

 پانوشت ۱: به لحاظ فنی، افزایش مستمر بدهی ها در هر اقتصادی که دارای کارایی پویا است؛ یعنی نرخ بازدهی سرمایه در آن از نرخ رشد جمعیت بیشتر است، به انفجار بدهی ها و ورشکستگی می انجامد.

پانوشت ۲: حسابداری بین نسلی عموماً برای کشورهای توسعه یافته انجام گرفته است و کمتر کشور در حال توسعه ای وجود دارند که برای آنها چنین مطالعه ای انجام گرفته است. مکزیک، کره جنوبی و تایلند تنها کشورهای در حال توسعه ای اند که برای آنها حسابداری بین نسلی وجود دارد. فارغ از مسالۀ  بدهی های دولت، انجام حسابداری بین نسلی برای کشورهایی که با تغییرات جمعیتی ناهمگن مواجه بوده اند؛ یعنی انفجار جمعیتی را در ۷۰ سال گذشته تجربه کرده اند، و نظام تامین اجتماعی شان به صورتی است که حقوق بازنشستگی بازنشستگان از مالیات کارکنان فعلی تامین می شود، ضروری است. ایران البته واجد هر دوی این شرط ها است و ضروری است که برای آن حسابداری بین نسلی انجام شود.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۱ ، ۰۲:۲۰
حسین عباسی

الزامات تولید در اقتصاد امروز

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۱، ۰۶:۴۲ ق.ظ

در روزهای قبل خبرهایی منتشر شد از شکستن چند سد کوچک در ایران. برخی گروههای سیاسی سعی در سرپوش گذاشتن بر آن داشتند و گروههای دیگر سعی در بزرگ نمایی آن. هر دو گروه می دانند که ساخت سد به احتمال زیاد توسط شرکتی دولتی یا نیمه دولتی و به عنوان پروژه ای دولتی انجام شده و شکست آن به معنای ناکارآمدی دولت ارزیابی می شود. این نوع ارتباط فعالیت اقتصادی با دولت در نهایت نه به نفع دولت تمام می شود و نه به نفع اقتصاد. جای آن دارد که دولت با تغییر جایگاه سنتی اش در اقتصاد، که غالباً همان نقش بنگاه اقتصادی بوده است، راه را برای فعالیت اقتصادی کارآمد هموار کند.

امروزه ساخت سد، نیروگاه، پالایشگاه و حتی بسیاری از سایر فعالیتهای اقتصادی متوسط و کوچک فقط فرایند تبدیل سیمان و سنگ و لوله و فلز به ساختمان و ماشین آلات نیست. دهها فعالیت مکمل قبل از ساخته شدن، در زمان ساخت، و نیز بعد از آن باید انجام شود تا مجموعه ای ساخته شود که خدمات آن باعث افزایش خالص تولید اقتصاد شود. بیشتر این فعالیتها خدماتی هستند نه فیزیکی. قواعد حاکم بر آنها هم در دانشکده های اقتصاد، فاینانس، و حقوق طراحی می شوند نه در دانشکده های مهندسی. به عبارت دیگر تولید امروزی نمی تواند به دید مهندسی اکتفا کند. باید دید اقتصادی را هم به آن بیافزاید.

مهمترین تفاوت دید مهندسی و دید اقتصادی به یک پروژه این است که در دید اقتصادی "انگیزۀ افراد" وارد معادلات می شود.

نکتۀ اول در وارد کردن انگیزۀ افراد در فرایند تولید به نوع دخالت دولت بر می گردد. وقتی سازمانی دولتی مسئول ساخت پروژه ای می شود، هر قدر هم که از نظر تکنولوژیکی قوی باشد، به دلیل زاویه دار بودن انگیزۀ ماموران دولتی با اهداف اقتصادی نتیجۀ حاصله مشکل خواهد داشت. طراحی مکانیسمی که انگیزه های دولتیان را با اهداف اقتصادی همسو کند هر چند از دید تئوری غیرممکن نیست، بسیار سخت است.

از مهمترین روشهایی که برای وارد کردن متغیرهای انگیزه ای در پروژه ها استفاده می شود، وارد کردن شرکتهای مالی و بیمه ای درتامین مالی پروژه است. بانکی باید حاضر باشد برای ساخت مثلاً یک سد پول بدهد و شرکت بیمه ای باید حاضر باشد به نوعی بازگشت این پول را، مثلاٌ از طرف دولت یا از طرف منتفع شوندگان از آن، بیمه کند. اینکه دولت در نهایت تامین کنندۀ مالی سد است هم تغییری در این موضوع نمی دهد. دخالت دادن بانک و بیمه در فرایند تامین مالی به نوعی تضمین می کند که کل فرایند از نظر مالی قابل توجیه است و صرف دلایل سیاسی نیست که پروژه را رقم می زند.

اما افزایش نقش انگیزه های افراد به معنای کاهش نقش دولت نیست، به معنای جابجایی آن به عرصه های دیگر است. مهمترین این عرصه ها قوانین ناظر بر فعالیت اقتصادی است. تعیین حد و حدود مالکیت از اولین گروه قوانین لازم برای فعالیت است. مثلاً حوزۀ قوانین مالکیت ناظر بر ساخت سد نه تنها اموال فیزیکی با مرزهای مشخص را در بر می گیرد بلکه داراییهای با مرزهای نامشخص و داراییهای عمومی را هم متاثر می کند. آبهای زیر زمینی، زمینهای کشاورزی پایین دست و بالا دست سد، جنگلها و مراتع و گاهی حتی محل زندگی افراد هم از ساخت سد تاثیر می پذیرند. تعیین حد و حدود مالکیتها و نحوۀ برخورد با تغییر در این مالکیتها از اجزای غیر قابل اجتناب ساخت سد است. بعلاوه اگر ساخت سد اثرات مثبت یا منفی جانبی برای افراد جامعه دارد، قوانین حق مالکیت است که باید نحوۀ برخورد با آنها را تعیین کند.

مرتبط با قوانین حق مالکیت، قوانین لازم برای تسهیل قرارداد است. فرض کنید منافع کلی طرح بر هزینه های آن می چربد، ولی افرادی هستند که از اجرای طرح متضرر می شوند. نقش دولت در این میان این است که شکل گیری قرارداد بین مجریان طرح و متضرران را تسهیل کند به طوریکه مجریان بتوانند با جبران خسارت متضرران طرح را پیش ببرند و متضرران دست خالی و ضرر دیده نمانند.

علاوه بر حقوق مالکیت و قراردادها، قوانین ناظر بر خسارت باید روشن باشد تا در صورت بروز حادثۀ ناخواسته، بتوان به آن رسیدگی کرد. حقوق ناظر بر خسارت رسانی هم فراتر از این است که هر خسارتی که مثلاً بر اثر شکستن سد ایجاد شده باشد مقصر آن سازندۀ سد است. مثلاً فرض کنید همیشه این احتمال هست که در صورت بارش شدید آب سد سرریز شده یا دریچۀ سد بشکند و به داراییهای پایین دست خسارت بزند. اگر قوانین ناظر به خسارت روشن باشد هم مجری طرح و هم افراد پایین دست می توانند اقدامات لازم را برای کاهش خسارت انجام دهند. سازندۀ سد انگیزه خواهد داشت که استانداردهای ایمنی را رعایت کند و افرادی که در معرض خسارت هستند این انگیزه را خواهند داشت که خود را از حوزۀ خطر دور کنند. توضیح اینکه قوانین کارآمد خسارت از این اصل تبعیت می کنند که برای جامعه بهتر است که اقدامات ایمنی با حداقل هزینه انجام شود. اگر کشاورز پایین دست سد می تواند با انجام اقدامات ایمنی کم هزینه از خسارتی پیش گیری کند که سازندۀ سد باید هزینۀ زیادی را صرف جلوگیری از آن کند، قوانین ناظر بر خسارت باید انگیزۀ این کار را فراهم کند.

حتی قوانین شکل گیری و رشد شرکتها هم در شکل گیری تولید کارآمد موثر است. به کرات شنیده می شود که گسترش فعالیت شرکتها و بزرگ شدن آنها در ایران محدود است. ایجاد شرکتی در ابعاد مایکروسافت، زیمنس، هیوندا، و امثالهم در ایران به دلایل سیاسی، اقتصادی، و حقوقی غیر ممکن است. شرکتهای کوچک حتی اگر بتوانند از نظر تکنولوژیکی همان خدمات را ارائه دهند، از نظر انگیزه ای در هما ن جایگاه قرار نمی گیرند. توضیح اینکه شرکت بزرگ در صورتی که در ایجاد خسارتی مقصر شناخته شود و شهرت و در نتیجه بازار را از دست بدهد، بیشتر از شرکت کوچک ضرر خواهد کرد. مالک شرکت کوچک می تواند از بازار خارج شود و فعالیت دیگری را شروع کند، ولی شرکت بین المللی این گزینه را ندارد. در نتیجه شرکتهای بزرگ با شهرت بین المللی در موقعیت بهتری برای تولید کارآمد بخصوص در پروژه های بزرگ هستند.

این مجموعه هر چند کامل نیست ولی تصوری اجمالی از الزامات تولید کارآمد در اقتصاد امروز را نشان می دهد. اگر اقتصاد ایران بخواهد رشد سریع داشته باشد، ناگزیر از حرکت در راستای برآورده کردن این الزامات است.
۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۱ ، ۰۶:۴۲
حسین عباسی

باز هم موز و ارز

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۱، ۰۷:۱۱ ق.ظ
دوستانی که نوشته های این وبلاگ را دنبال می کنند مستحضر هستند که من چندی است ارادتی عمیق پیدا کرده ام به وارد کنندگان موز. علت آن را قبلاً توضیح داده ام: توانایی شگرف آنها در اقناع مسئولین ارزی برای تامین ارز به قیمت دولتی برای واردات موز. حتی حاضر شده اند "تفاهمنامه" ای با وزارت صنایع امضا کنند که قیمت موز را در حد 1400 (بعداً شد 1550) تومان نگه دارند.
حالا خبر می رسد که موز "نایاب" شده و خرید و فروش آن "به صورت زیر پوستی یا زیر انباری در شهر به انجام می رسد". و البته قیمت آن تا سه هزار تومان هم رسیده است، که اگر جز این بود امثال من اقتصاد را ول می کردند و می رفتند "سر بازار سد اسمال سبد زالزالک می چرخاندند" (کوئیز: هر کی گفت این نقل قول از کی و کجا است یک کیلو موز چیکیتا پیش من دارد!)
حال می کنید حرکتهای استراتژیک موزیان عزیز را. یعنی اصلاً از این بهتر نمی شود کل اقتصاد سیاسی را در یک مثال مدل کرد. آنهایی که اقتصاد سیاسی یا اقتصاد توسعه درس می دهند این مثال را بچسبند که جان می دهد برای توضیح بامبولهای اقتصاد دولتی.
پس نوشت: به نظر می رسد "خبرهای موزی" اهمیت مضاعف می یابند. حتی خبرگزاری آلمان هم ارادتی پیدا کرده است به وارد کنندگان موز و پیگیرانه دنبال می کند تغییرات قیمت آن را (قیمتی که می دهد 4000 تومان است.)
۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۱ ، ۰۷:۱۱
حسین عباسی

اقتصاد ایران در سال 1390

جمعه, ۴ فروردين ۱۳۹۱، ۰۷:۵۱ ق.ظ

در فروردین ماه محمود احمدی‌نژاد در جمع مردم کرمانشاه از بی‌ارزش بودن دلار سخن گفت و افزود: "آمریکایی‌ها یک برگ کاغذ به قیمت 50 تومان چاپ می‌کنند و روی آن می‌نویسند 100 دلار یعنی 50 تومان می‌دهند و 100 هزار تومان از جیب ملت‌ها برداشت می‌کنند. دولت آمریکا طی سی سال اخیر 30 هزار میلیارد دلار دارایی کاذب به دنیا سرازیر کرده و در ازای آن کالا، معادن و ثروت ملت‌ها را به جیب سرمایه‌داران سرازیر کرده است."

این جمله به نظرم درست ترین جمله ای است که در مورد اقتصاد می توان گفت و در عین حال نتیجه ای که از آن برداشت شده است اشتباه ترین نتیجه ای است که می توان برداشت کرد.

درست است که آمریکا می تواند با هزینۀ مثلاٌ 50 تومان صد دلاری چاپ کند و به دنیا سرازیر کند. ولی این دارایی کاذب نیست، به این دلیل روشن که در تمام دنیا مردم و دولتها حاضرند ثروت و تولیدشان را بدهند و همین کاغذ بی ارزش را در ازای آن بگیرند. این ماهیت اقتصاد جهان امروز است. کشورهایی که اقتصادشان در دید مردم جهان مولد ارزیابی می شوند، قادرند کاغذ پارۀ 50 تومانی را به صد هزار تومان بفروشند. کشورهایی که نمی توانند این اطمینان را در مردم ایجاد کنند، محکومند به خرید کاغذ پارۀ 50 تومانی به صد هزار تومان.

طنز سال گذشته هم این بود که چند ماه بعد این واقعیت به شکل دردناکی خود را به رخ حکمرانان ایران کشید. بازار ارز ایران دچار آشفتگی شد و بسیاری از مردم و به گفتۀ وزیر اطلاعات بسیاری از "خودیها"ی نظام میلیاردها تومان از ثروت خود را دادند و دلار گرفتند تا ثابت شود که ارزش پول یک کشور بیشتر با واقعیات اقتصادی سر و کار دارد تا با آمال و آرزوها.

در ابتدا تصویری کلی از اقتصاد ایران را با اتکا به آمار ارائه می کنم. این تصویر به آرامی تغییر می کند و جهت تغییرات آن تقریباً ثابت است. هر سیاست اقتصادی را می توان بر مبنای اثری که بر این تصویر می گذارد ارزیابی کرد. سیاستهای درست اقتصادی می تواند روند این تغییرات یا جهت آنها را عوض کند، ولی این کار فقط به آرامی ممکن است. بر این اساس است که بسیاری از ادعاها در مورد تغییرات گسترده در اقتصاد را نمی توان جدی گرفت.

اقتصاد ایران چه مشخصاتی دارد؟

اقتصاد ایران با حجم تقریبی 450 هزار میلیارد تومان (حدود 900 میلیارد دلار بر حسب برابری قدرت خرید) رتبۀ هفدهم در دنیا را دارد. این تولید با احتساب جمعیت 76 میلیونی ایران به معنای سرانۀ تولید حدود شش میلیون تومانی (حدود 12 هزار دلاری بر حسب برابری قدرت خرید) است و رتبۀ حدود 75 در دنیا را برای ایرانیان کسب کرده است که رتبه ای در حد متوسط جهانی است. ترکیب این تولید در بخشهای اقتصادی را در شکل زیر ببینید.

نفت کمتر از یک چهارم تولید را تشکیل می دهد. نیمی از تولید در بخش خدمات صورت می گیرد که بزرگترین قسمت آن مربوط به ارزش خدماتی است که خانه های مسکونی فراهم می کنند. کشاورزی فقط کمتر از ده درصد تولید را شکل می دهد و مابقی تولید، در بخش صنایع و ساختمان سازی صورت می گیرد.

از تولیدی که در کشور صورت می گیرد حدود چهل درصد توسط خانوارها و بیش از یازده درصد توسط دولت مصرف می شود. کمی بیش از یک چهارم آن توسط خانوارها و دولت در ساختمانها و ماشین آلات سرمایه گذاری می شود و حدود هفت درصد آن خالص صادرات را تشکیل می دهد.

وقتی که ارقام رشد اقتصادی اعلام می شود اولین کار این است که ببینیم کدامیک از بخشهای اقتصادی این رشد را سبب شده است و آیا ارقام هزینه ای هم افزایش متناسب با رشد اعلام شده را نشان می دهند یا نه. اگر بخش نفت با کاهش موجه بوده، کشاورزی با کمبود بارش دچار رکود بوده، و تغییر محسوسی در بخش خدمات ایجاد نشده، اعلام رشد شش درصد برای اقتصاد با یک حساب سادۀ ریاضی به معنای رشد سی چهل درصدی صنعت و ساختمان است که تقریباً محال است. بخصوص اینکه هزینه های خانوارها هم رشدی را نشان ندهد که به معنای عدم افزایش درآمد است.

اقتصاد ایران در دو دهۀ اخیر و بعد از نزول مستمر در سالهای بعد از انقلاب و جنگ با نرخی در حد و حدود پنج درصد رشد کرده است. این رشد رفاهی نسبی را برای خانوارها به همراه آورده است. در سالهای اخیر این رشد کاهش یافته است که اثر آن در قالب کاهش قدرت خرید خانوارها ظاهر شده است. انتظار رشد بالاتر از این برای اقتصاد ایران فقط در صورت تغییرات اساسی در بسیاری از متغیرهای سیاستگذاری و قوانین ناظر به فعالیت اقتصادی ممکن است. این تغییرات اساسی در حال حاضر چندان محتمل به نظر نمی رسند.

اقتصاد ایران در حال حاضر توانایی صادرات حدود 110 میلیارد دلار را دارد که بیش از هشتاد میلیارد آن صادرات نفت است.  در سالهای اخیر تولید نفت ایران، که تا پنج سال پیش درحدود 4 میلیون بشکه در روز بود، روندی نزولی را آغاز کرده و به 3.5 میلیون بشکه در روز است و در نتیجه صادرات نفت از 2.5 به 2 میلیون بشکه رسیده است. این امر نشان دهندۀ کاهش مستمر سرمایه گذاری و عدم استفاده از تکنولوژیهای جدید در بخش نفت است و اثرات آن به سختی و فقط در طول سالیان طولانی قابل جبران است. صادرات غیر نفتی (که البته بخش قابل توجه آن محصولات فراورده شده از نفت است) کمتر از سی میلیارد دلار است. این صادرات ایران را قادر می سازد که واردات حدود هشتاد میلیارد دلاری را انجام دهد.

اقتصاد ایران اقتصادی با تورم دو رقمی است با متوسطی در حدود 15 درصد برای سالهای اخیر و با روندی افزایش در سال آینده. بخش اعظم این تورم مربوط به افزایش نقدینگی با نرخی در حد 25 تا 30 درصد سالانه است که در دهه های اخیر یکی از منابع مهم تامین مالی دولت بوده است. با وجود حساسیتهای عمومی بر روی تورم، تصمیم گیران در اقتصاد ایران هیچگاه نتوانسته اند بر وسوسۀ خرج پولی که به سادگی با چاپ پول حاصل می شود غلبه کنند. در تمامی دهه های اخیر دولتها با ایجاد تورم قدرت خرید مردم را به دولت منتقل کرده اند. آماری که از تورم در میان گروههای درآمدی منتشر شده است نشان می دهد که بار این تورم همیشه بیشتر بر دهکهای کم درآمدتر بوده است. بر این مبنا است که برای قضاوت در مورد جدی بودن دولت در حمایت از گروههای کم درآمد کافی است به عملکرد تورمی آنها نگاهی بیاندازیم.

جمعیت ایران با نرخی که هر سال کمتر می شود، رشد می کند. به دلیل رشد بالای جمعیت در دو دهه پیش، بخش بزرگ جمعیت در حال حاضر در دهۀ سوم و چهارم عمر است، یعنی در سن آغاز اشتغال. بعلاوه به دلیل افزایش تحصیلات زنان در دهه های گذشته حضور آنان در بازار کار افزایش مستمر داشته و خواهد داشت. این ساختار به همراه رشد محدود اقتصادی سبب ایجاد نرخ بیکاری بالا شده و سبب می شود ادعاها در مورد کاهش شدید نرخ بیکاری با تردید نگریسته شوند. بعلاوه، این ساختار سبب ایجاد شغلهایی شده که درآمد کمی را برای شاغلان ایجاد می کنند و مشکلات معیشتی آنها را سبب می شوند. همین ساختار جمعیتی بزرگترین چالش اقتصاد ایران در سی سال آینده را رقم خواهد زد که افزایش نسبت افراد بازنشسته به افراد شاغل است.

در سال نود چه اتفاقات مهمی در اقتصاد ایران افتاد؟

سال 1390 با یک سیاست اشتباه شروع شد. بستۀ پولی پیشنهاد شده از سوی تصمیم گیران پولی نرخ بهره را در بانکها کاهش می داد. قبل از آن بانکها برای گریز از نرخ بهره های دستوری وامهای خود را در قالب وامهای مشارکتی پرداخت می کردند که نرخ بهرۀ 21 تا 26 درصدی داشت. با قانون جدید نرخ بهرۀ این وامها نیز تحت کنترل دولت درآمد. رئیس جمهور اعلام کرد نرخ بهره کاهش می یابد تا اقتصاد ربوی از بین برود. اقتصاددانان حامی طرح دلیل حمایت خود را اثر سیاست در کاهش هزینه های تولید برای تولید کننده اعلام کردند.

در میان سیاستگذاران هم اختلاف نظر عمیقی بین اثر کاهش نرخ بهره وجود داشت. در مرداد ماه بانک مرکزی بیانیه ای صادر کرد و از سیاستهای نرخ بهرۀ خود انتقاد کرد. این امر متعاقب تغییر دو عضو شورای پول و اعتبار بود که گفته می شد طرفداران سر سخت پایین نگه داشتن نرخ بهره بودند. چند روز بعد رئیس کل بانک مرکزی هم به انتقاد از سیاست نرخ بهره پرداخت و با اعلام اینکه نرخ بهرۀ کمتر از تورم باعث شده است که سپرده ها از بانکها خارج شود و یا از حسابهای پس انداز به حسابهای جاری منتقل شود که به معنای استفاده از آن در بازارهایی مثل ارز و طلا است.

در شهریور ماه و در کنفرانس بانکداری بدون ربا طرفداران نرخ بهرۀ کنترل شده و نرخ بهرۀ بازار (حداقل به اندازۀ نرخ تورم) نظرات خود را ارائه کردند. وزیر اقتصاد در گروه اول و رئیس بانک مرکزی در گروه دوم قرار می گرفتنند. وزیر اقتصاد معتقد بود که با افزایش نرخ بهره هزینه ها و در نتیجه تورم افزایش می یابد و نیاز به افزایش مجدد نرخ بهره ایجاد می شود. این فرایند مارپیچ تورم و هزینۀ فزاینده را ایجاد می کند. از سوی دیگر رئیس بانک مرکزی معتقد بود که سپرده گذار نباید تاوان افزایش نیافتن هزینه های تولید را پرداخت کند. در نتیجه نرخ بهره حداقل باید به اندازۀ تورم باشد. همچنین او و بسیاری از اقتصاددانان طرفدار افزایش نرخ بهره به درستی استدلال می کردند که بر مبنای یک حساب سادۀ ریاضی افزایش بهرۀ بانکی هزینه ها را به همان نسبت افزایش نمی دهد.

در میانۀ این اختلافها نرخ ارز و سکه روند افزایشی خود را شروع کرده بود. سکه که در ابتدای سال 435 هزار تومان بود در میانۀ سال به 630 هزار تومان و قیمت دلار 1125 تومانی با افزایشی ملایمتر از قیمت سکه به  1300 تومان رسید. این در حالی بود که دولت نرخ ارز مرجع را همچنان 1050 تومان اعلام می کرد.

روند افزایشی قیمت سکه و دلار ادامه داشت تا اینکه با شروع سال میلادی و اعلام تشدید تحریمها از سوی غرب، بازار در نیمۀ دوم دی ماه  متلاطم شد. طی چند روز بهای سکه به مرز هشتصد هزار تومان رسید و دلار به بیش از 1800 تومان فروش رفت. بانک مرکزی که قیمت رسمی را در حدود 1100 تومان و قیمت بازار فرعی را در حدود 1400 تومان اعلام کرده بود، خرید و فروش ارز بدون سند را جرم اعلام کرد. بازار عملاً به معاملات مخفی تبدیل شد. روز اول بهمن دلار به 1900 تومان و سکه به 930 هزار تومان و روز پنجم بهمن دلار به 2200 تومان و سکه به 1020000 تومان رسید. خرید و فروش دلار و سکه هم به دلیل نااطمینانی از وضع بازار و هم به دلیل ورود نیروهای امنیتی به بازار عملاً متوقف شد.

با اعلام اینکه رئیس جمهور مصوبۀ شورای پول و اعتبار مبنی بر افزایش سود بانکی به 21 درصد را امضا کرده است، (مصوبه ای که  زمان سفر رئیس و وزرایش به آمریکای لاتین در شورا تصویب شده بود و رئیس از امضای آن خودداری کرده بود) قیمتها افتاد. روز ششم بهمن قیمت سکه به 820 هزار و قیمت دلار به 1900 تومان بازگشت و برای مدتی در این قیمت ماند.

در نهایت در انتهای سال پس از پیش فروش میلیونها سکه قیمت آن در حدود هشتصد هزار تومان و دلار در حدود 1900 تومان بود. همچنین در اسفند ماه دولت با اعلام اینکه بازار فرعی را به رسمیت می شناسد قدمی موثر در بازگرداندن بازار به شرایط عادی برداشت.

این وقایع تا حد زیادی قابل پیش بینی بود. عدم وجود بازار سرمایۀ قابل قبول در ایران مردم را به سمت بازارهای غیر مولد مثل طلا و سکه سوق می دهد. کاهش سودآوری سپرده گذاری در بانکها این امر را تشدید می کند. یک بخش این تلاطم در بازار سکه و طلا افت و خیز قیمت است که برنده ها و بازنده هایی دارد. بخش دیگر اثر آن بر تولید است که در قالب کاهش سرمایه های موجود در بانکها به ظهور می رسد. به عبارت دیگر سرمایه ای که می توانست برای وام دادن به تولید کنندگان به کار رود با سیاست اشتباه نرخ بهره تبدیل به طلا و سکه شد و در گوشۀ خانه ها خوابید.

بازار مسکن در نیمۀ اول سال دچار نوسانات سیاستگذاری و از جملۀ مهمترین آنها اعلام سقف 9 درصد برای افزایش اجاره بها در خرداد ماه بود. این سیاست که در پاسخ به افزایش 24 درصدی اجاره بها در بهار 1390 نسبت به بهار 1389 اعلام شد با رانده شدن قراردادهای اجاره به سوی قراردادهای غیر رسمی یا انتقال ثبت قراردادها به دفترخانه های اسناد رسمی عملاً ملغی شد. آمار تیر ماه نشان از افزایش 15 درصدی اجاره بها می داد که شش درصد بیش از نرخ رسمی بود. البته در محاسبۀ این نرخ که توسط رئیس اتحادیۀ مشاوران املاک اعلام شد اثر گریز قراردادهای اجاره به خارج از بنگاهها در نظر گرفته نشده است.

بعد از آزمودن ابتدایی سیاستهای بی اثری مثل دخالت در موضوع خانه های خالی و الزام بنگاهها به ثبت همۀ مشخصات مستاجران به نظر می رسید که دولت از نیمۀ دوم سال دخالتش در بازار مسکن را کمتر کرده است. بی اثر بودن سیاستهای فوق با توجه به گستردگی این بازار و غیر متمرکز و غیر دولتی بودنش قابل پیش بینی بود.

 مسئلۀ اعلام آمار اقتصادی هم موضوع مباحثات فراوان در میان سیاستگذاران شد.

مادۀ 54 قانون برنامۀ پنجم مرکز آمار را مرجع اعلام آمار اقتصادی اعلام کرد. در مرداد ماه برخی از شاخص های اقتصادی نه مستقیماً از سوی مرکز آمار بلکه به نقل از مرکز آمار و توسط یک عضو کمیسیون برنامه و بودجۀ مجلس اعلام شد. رقم اعلام شده برای تورم دوازده ماه منتهی به تیر ماه 19.6 بود. دو روز قبل از آن بانک مرکزی این نرخ را 16.3 اعلام کرده بود. نرخ رشد اقتصادی هم که برای سه سال متوالی اعلام نشده بود به نقل از مرکز آمار در حدود یک درصد برای 1387 و حدود چهار درصد برای سالهای 1388 و 1389 اعلام شد. نرخ بیکاری برای سالهای 1387 تا 1389 هم به ترتیب 10.4 و 11.9 و 13.5 اعلام شد.

آمار اعلام شدۀ رشد با "گزارش دوم" صندوق بین المللی پول در مورد اقتصاد ایران که در نیمۀ مرداد ماه منتشر شد همخوانی داشت. آن گزارش رشد ایران را برای سالهای 1387 تا 1389 به ترتیب 0.6 و 3.5 و 3.2 درصد اعلام کرده بود. همچنین نرخ رشد 2.5 درصد برای سال 1390 پیش بینی شده بود. این گزارش صندوق جنجال برانگیز شد چرا که "گزارش اول" صندوق در ماه اردیبهشت نرخهای رشد را 0.1 و 1.0 و 1.0 درصد اعلام کرده بود و پیش بینی نرخ رشد منفی سه صدم درصد برای سال 1390 کرده بود. بعد از انتشار گزارش اردیبهشت ماه وزیر اقتصاد ایران آن را "کاری سیاسی"خوانده بود. پس از آن اعلام شد که گروهی از کارشناسان صندوق برای بررسی وضع اقتصادی ایران اعزام شدند تا از نزدیک شرایط را بررسی کنند. نتیجۀ این بررسی بود که منجر به انتشار گزارش جدید شد.

بانک مرکزی در گزارشی غیر رسمی ابتدا رشد اقتصادی سال 1389 را 5.5 درصد اعلام کرد و گفت که بیشتر این رشد مربوط به مسکن مهر بوده است و نفت و صنایع با رشد اندک یا منفی روبرو بوده اند. این اعلام نظر البته چندان معقول نمی نمود چرا که سهم ساختمان سازی در تولید آنقدر نیست که بتواند رشد منفی بخشهای بزرگی مثل نفت و صنعت را جبران کند.

در انتهای سال بانک مرکزی با انتشار گزارشی نرخ رشد سالهای 87 تا 89 را 0.6 و 4 و 5.9 درصد اعلام کرد. دو رقم آخر چندان با مشاهدات اقتصادی مثل کاهش هزینه های خانوارها در سال 1388 و افزایش اندک آن در سال 1389 سازگاری ندارد. شاید در سالهای آینده که جزئیات بیشتری از تولید بخشهای اقتصادی و نیز جزئیات هزینه های تولید ملی منتشر شد، بهتر بتوان در مورد این آمار قضاوت کرد.

سال 1390 سال سرشماری عمومی نفوس و مسکن بود. نتایج اولیۀ سرشماری عمومی 1390 نشان از کاهش نرخ رشد جمعیت به 1.3 درصد سالانه می داد که 0.3 درصد کمتر از نرخ رشد پنج سال قبل بود. پیش بینی مرکز آمار این بود که نرخ رشد فقط تا حد 1.47 درصد کاهش داشته باشد. این نتایج همچنین خبر از کاهش بعد خانوار از 4 در سال 1385 به 3.6 در سال 1390 می داد. این کاهش نرخ رشد درحالیکه بخش بزرگ جمعیت ایران در سن باروری هستند نشان از تغییر سریع رفتار ازدواج و فرزندآوری در میان ایرانیان می دهد. به نظر می رسد فعالیتهای دولت برای توقف این روند و معکوس کردن آن، که در قالب وعدۀ یک میلیون تومانی برای هر نوزاد به ظهور رسید، چندان تاثیری در رفتار مردم نداشته است. این تغییرات سریع در رفتار مرتبط با ازدواج و فرزندآوری عواقب عمیقی بر آیندۀ اقتصادی ایران خواهد داشت که تاکنون چندان توجهی به آنها نشده است

طرح دادن یارانۀ نقدی به خانوارها در سال نود دنبال شد. طراحان با بزرگترین مشکل این طرح مواجه شدند: عدم امکان ادامۀ آن در بلند مدت به دلیل نبود منابع متناسب با حجم پرداختها. در سالگرد اجرای طرح حذف یارانه ها اعلام شد که سه میلیون خانوار از این طرح حذف خواهند شد. این امر شاید گشایشی حاصل کند در تامین مالی پرداخت به خانوارها که بنا بر شواهد پراکنده نه تنها کل بودجۀ طرح را می بلعد و جایی برای پرداخت به صنعت باقی نمی گذارد، بلکه به منابع خارج از طرح هم دست اندازی می کند. هنوز جزئیات دقیقی از نحوۀ انجام این کار منتشر نشده است. پیامکهایی که به برخی خانوارها فرستاده شده و از آنها خواسته که انصراف خود از گرفتن یارانه را اعلام کنند، فقط بر ابهام طرح افزوده است. در همین فضای مبهم سرنوشت مرحلۀ دوم طرح حذف یارانه ها به دلیل اختلاف نظر شدید دولت و مجلس با ابهام روبرو است.

دولت در سال گذشته وعده هایی داد که امکان ناپذیری وقوع آنها از ابتدا روشن بود. وعدۀ ایجاد 2.5 میلیون شغل در سال 90 و از بین رفتن بیکاری طی دو سال از مهمترین این وعده ها بود. همچنین دولت سقف 45 میلیارد دلار را برای صادرات غیر نفتی در نظر گرفت و سهم هر وزارتخانه را هم تعیین کرد، در حالیکه بعداً دیگر خبری از آن منتشر نشد. طرحهای پر هزینه و بی ثمری مثل دورکاری کارمندان دولت، انتقال کارمندان دولت، دانشگاهها و مراکز دولتی و بخشی از جمعیت  تهران به سایر شهرها هم خوشبختانه دنبال نشد.

در انتهای سال هم خبری منتشر شد مبنی بر اینکه دولت بنا دارد کارمندان زن را به طور نیمه وقت استخدام کند تا جا برای استخدام زنان دیگر باز شود. مشکلات اقتصادی این طرح چندان نیاز به توضیح ندارد. این طرح باعث کاهش بهره وری نیروی کار می شود بدون اینکه مشکل بیکاری را حل کند.

در نهایت موضوع جنجالی سال 1390 "اختلاس" سه هزار میلیاردی بود که مثل بخش "حوادث" روزنامه ها توجه همگان را به خود جلب کرد. این اختلاس نه اختلاس بود، نه سه هزار میلیارد تومان بود، و نه چیزی غیر از روند معمول فعالیت اقتصادی در ایران بود. فعالیت اقتصادی "قانونی" در ایران، بخصوص وقتی از حدی بزرگتر می شود، به جز از طریق ایجاد ارتباط با مراکز قدرت، یعنی اختلاس، ممکن نیست. این امر البته مطلوب نیست و هر بهبودی در زمینۀ فضای کسب و کار، بخصوص شفاف سازی و آسان سازی قوانین ناظر بر فعالیت اقتصادی، می تواند به بهبود وضعیت اقتصادی منجر شود، ولی در وجود موانع کنونی این "ارتباطات" و "قانون دور زدن" ها از فعالیتهای اقتصادی قابل تفکیک نیستند. به عبارت دیگر اختلاس قاعده است نه استثنا.

اقتصاد ایران با عدم تعادلهای زیادی روبرو است. تصمیماتی که یک شبه گرفته می شوند و بعد از آزمودن رها می شوند غالباً بی نتیجه و هزینه برند و این عدم تعادلها را تشدید می کنند. بهترین اتفاقی که در سال جدید می تواند بیافتد این است که تصمیم گیران از "حل همۀ مشکلات ظرف چند ماه آینده" دست بردارند، بنشینند یک دور کتاب مبانی اقتصاد خرد و یک دور هم کتاب مبانی اقتصاد کلان (و اگر حوصله اش را داشتند یک کتاب اقتصادسیاسی مقدماتی، برای اینکه بدانند اقتصاددانان آنها را چگونه مدل می کنند) را بخوانند و همۀ تمرینات آن را حل کنند [شخصاً حاضرم تمریناتشان را تصحیح کنم و نمره اش را بگذارم اینجا در این وبلاگ، هر چند تصحیح ورقه حوصله بر ترین کار عالم است]، و بعد هم بدون اینکه به فکر اختراع مجدد چرخ باشند، همان کاری را بکنند که همۀ کشورها برای حل مشکلاتشان می کنند.

در سال آینده هم مثل سالهای گذشته به مسائل اقتصاد ایران خواهم پرداخت و امیدوارم بیشتر از سالهای گذشته از همراهی خوانندگان و نظرات آنها بهره ببرم.

۴۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۱ ، ۰۷:۵۱
حسین عباسی

ماجرای اقتصاد

دوشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۰، ۰۳:۵۲ ق.ظ

[پیش نوشت: نگفتم این آقا رضایمان اصرار دارد بفرماید: برو یره تو هم با این اقتصادت! حالا ماجرای فروش تنبان تبدیل می شود به ماجرای کل علم اقتصاد]

بگذارید اول یک مسئله را روشن کنم. تعریف رضا از اقتصاد (که اتفاقاً به کرات در نوشته های دیگران، از سیاستمداران تا روشنفکران، دیده می شود) این است: "قوانین بازار و اقتصاد که کاملا متکی بر قوانین نوشته شده انسانی و بر اساس سلایق و نظرات بشری است". (نظر رضا در نوشتۀ قبل). بسیاری از مشکلات از همینجا نشأت می گیرد. ما در اقتصاد قوانین را نمی نویسیم. آنها را کشف می کنیم. از این نظر اقتصاد هیچ تفاوتی با فیزیک یا زیست شناسی یا کشاورزی ندارد. حتی این مسئله که در فیزیک در مورد رفتار ماده و حرکت آن نظریه می دهیم و در اقتصاد در مورد رفتار انسانها، تغییری در ماهیت قضیه ایجاد نمی کند. در هر دو جا سعی می کنیم نظریه ای بدهیم که بخش اصلی قضیه را مدل کند. این مدل باید خواص اصلی نظریۀ علمی را داشته باشد مثل سازگاری درونی قابلیت پیش بینی و خواصی از این قبیل [حاشیه: بروید "این قبیل" اش را از نیما بپرسید که متخصص این امور است] و بعد نگاه می کنیم به آمار و داده ها تا ببینیم تا چه حد نظریه مان قابل اتکا است. (بر مبنای این تعریف، این نظریه که "عقیده بر این است که پایداری جامعه به محیط زیست، اقتصاد، و برابری وابسته است"، راهی بسیار طولانی دارد تا حتی در قالب یک گزارۀ قابل فهم و قابل بحث مطرح شود.)

اقتصاد بر مبنای چند اصول سادۀ رفتاری بنا شده است: آدمها در قالب مصرف کننده از مصرف کالا مطلوبیت کسب می کنند و در قالب تولید کننده سود بیشتر را به سود کمتر ترجیح می دهند. در نتیجه در دنیایی  که همه چیز محدود است مصرف کننده ها و تولید کننده ها ناچار از انتخاب هستند و این انتخابها را با در نظر گرفتن مطلوبیتها (مصرف کننده) و سود (تولید کننده) انجام می دهند. مدل ریاضی این فروض می شود حداکثر سازی مطلوبیت تحت محدودیت بودجه برای مصرف کننده و حداکثر سازی سود تحت محدودیت منابع در دسترس و محدودیت تکنولوژیکی برای تولید کننده. مابقی اقتصادی که ما تحت عنوان اقتصاد بازار "توصیف می کنیم" (نه اینکه وضعش کنیم) بر مبنای این اصول ساخته می شود. تعادلی که از تعامل "آزادانۀ" این تولید کننده ها و مصرف کننده ها حاصل می شود تعادل بازار نام دارد. اثبات می شود که این تعادل تحت شرایط خاصی بهینه است، به این معنی که اگر از بخواهید آن را به هم بزنید وضع "حداقل یک نفر" بدتر می شود. (به زبان شما بر هم زدن تعادل بازار موجب تنبیه می شود، به زبان ما خروج از تعادل بازار ناکارآمد است.)

این را به عنوان مبنای حرکت بگیرید. مواردی هستند که شرایط لازم برای بهینگی را ندارند. در این موارد (همان شکست بازار) می توان راه حلهایی را پیشنهاد کرد. این راه حلها بر مبنای نزدیکی و دوری حاصلشان از نتیجۀ بازار و نیز هزینه های اجرای آنها ارزیابی می شوند. مثلاً اگر در بازاری انحصار وجود داشته باشد می توان آن را با قوانین ضد انحصار شکست. اگر این انحصار، انحصار طبیعی (تعریف دقیق دارد) باشد شکستن آن هزینه بر است لذا بهتر است بازار "تنظیم" شود.

حتی مواردی هستند که در حوزۀ بازار و شکست بازار قرار نمی گیرند ولی امروزه بیشتر اقتصاددانان آنها را جزو وظایف جامعه می دانند مثل تامین تور حمایتی برای افراد فقیر. در این موارد هم اگر این حمایتها بر مبنای اصول اقتصادی نباشد فقط به اتلاف منابع جامعه منجر می شود.

اما نکات دیگر.

اول: اگر کسی مدعی است اقتصاد در ایران با اقتصاد در اروپا یا آمریکا متفاوت است، لطفاً موارد این تفاوت را روشن کند تا بتوان رویشان بحث کرد. اگر موارد تفاوت غیر از اصولی باشد که در بالا شمردم از نظر من تفاوت قابل توجه به شمار نمی آیند.

دوم: برابری اگر به معنای برابری اقتصادی باشد که موضوعیت ندارد. اثبات اینکه برابری اقتصادی ناممکن و نامطلوب است چندان مشکل نیست (اگر یک پزشک متخصص و یک کارگر سادۀ ساختمانی، بدون ارزشگذاری روی هر شغلی، درآمد یکسان داشته باشند، نتیجۀ حاصله ضد انگیزۀ کار و تولید خواهد بود و ناکارآمد است). اگر هم منظور کاهش نابرابری، مثلاً داشتن ضریب جینی پایینتر، است باید دید تلاش در این جهت چه منافعی دارد و چه هزینه هایی. تجربۀ بسیاری از کشورهایی که هدف خود را برابری اقتصادی قرار داده اند، از جمله ایران، شکست کامل در رسیدن به این هدف و اتلاف گستردۀ منابع جامعه بوده است.

اما اگر برابری به معنای برابری به معنای حقوقی باشد، که البته جزو حقوق اولیه است چه در جوامع پیشرفته و چه در جوامع در حال توسعه، و هر گونه تعدی به آن محکوم. به این معنا برابری، که من البته نام حقوق فردی را بیشتر می پسندم، اصل اول است نه اصلی در کنار اقتصاد و محیط زیست. بدون حداقلی از حقوق فردی و از جمله حداقلی از آزادی افراد برای مبادله علم اقتصاد اصلاً وجود ندارد. این برابری هم ربطی به قیمت چهار میلیونی کت و شلوار ندارد.

سوم: وقتی من می گویم جوامع پیشرفته بر حقوق فردی بنا شده است منظور این است که پیشرفت جامعه بدون اهمیت قاطع دادن به حقوق افراد غیر قابل دستیابی است. این حقوق می تواند از طرف افراد دیگر و از طرف حکومت  تهدید شود. هیچ جامعه ای هم از این تهدیدها در امان نیست. جامعه ای می تواند پیشرفت کند که برای این تهدیدها چاره اندیشی کرده باشد. اینکه جامعه ای در حال توسعه است و نه پیشرفته، آن را از حقوق فردی مستغنی نمی کند. اتفاقاً در جامعۀ ما که حقوق افراد بیشتر تهدید می شود، لزوم توجه به این اصل بیشتر از جوامعی است که ساز و کارهایی را برای حفاظت از حقوق ابداع کرده اند (البته در کشورهای پیشرفته هم هیچوقت بحث حفاظت از حقوق افراد متوقف نشده است.)

نکتۀ آخر بر می گردد به مسئله ای که رضا در انتهای نظرش مطرح کرده است. به کرات دیده ام که افراد نگران بر هم خوردن "تعادل" هستند. من متخصص طبیعت و محیط زیست نیستم ولی بعید می دانم هیچ مجموعۀ زیستی تعادل ایستا داشته باشد. محیط زیست همواره در حال تغییر است. وقتی متخصصان محیط زیست و کشاورزی می گویند تعادلی بر هم خورده است احتمالاً منظورشان این است که تغییراتی (احتمالاً منفی) اتفاق افتاده است. اما اگر نتوانند اثر تغییرات را در قالب هزینه ها و فواید تعریف کنند، مشکل خواهند داشت در نشان دادن اهمیت آن به دیگران.

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۰ ، ۰۳:۵۲
حسین عباسی

[پیش نوشت: ما یک اقا رضا داریم که از وقتی یادمان می آید هر وقت صحبت از اقتصاد شد اخمهاش رو می کشید تو هم و می فرمود: برو یره تو هم با این اقتصادت! ما (یره) هم رفتیم با اقتصادمان تا دل آقا رضایمان خوش باشد. البته این آقا رضایمان ولمان نکرد. هر از چند گاهی که ما افاضات ثقیلی می فرماییم می آیند و دوباره می فرمایند: برو یره تو هم با این اقتصادت! باور نمی کنید همین نوشتۀ قبلی و نظر آقا رضای ما را ملاحظه بفرمایید.

البته نظرات آقا رضای ما اصولاً خیلی مهم اند، نه فقط به خاطر اینکه هر چه نباشد ایشان آقا رضای مایند (که بی تردید هستند) بلکه بیشتر به خاطر اینکه نظرات ایشان همینطوری هم مهمند و ممکن است نظرات بخش مهمی از اعاظم قوم باشند. در میانۀ این دعوا نظر این آقا رضای ما در باب نوشتۀ قبلی ما، که البته خیلی ثقیل بود، از سایر نظرات مهم ایشان خیلی مهمتر ارزیابی شد، توسط شخص خودمان، و لذا ترجیح دادیم به جای جواب دادن به ایشان در بخش نظرات، نوشته ای در جواب ایشان بنویسیم. هر چه نباشد ایشان آقا رضای مایند، حتی اگر بفرمایند: برو یره تو هم با این اقتصادت!]

دولت تا کجا باید در اقتصاد دخالت کند؟ پاسخ البته یگانه نیست و بر می گردد به اینکه اینکه شما در کجای طیف نظرات اقتصادی ایستاده باشید. در یک طرف طیف طرفداران برنامه ریزی مرکزی مانند آنچه در شوروی سابق دیده می شد ایستاده است و در طرف دیگر طرفداران اقتصاد کاملاً باز که حتی کنترل دولت بر مواردی مانند عرضۀ پول را بر نمی تابند و دولت را حداکثر شرّ لازم می پندارند (گروهی که دولت را شر نالازم می دانند و رفع آن را توصیه می کنند بسیار اندکند).

اگر حالات حدی را کنار بگذاریم، بیشتر مباحث در بیشتر کشورهای جهان، بخصوص کشورهای دارای اقتصاد پیشرفته، حول میزان دخالت دولت در مالیات و هزینه می چرخد. مثلاً بعد از بحران اقتصادی سالهای اخیر، بحث اصلی این است که پولی که دولت در اقتصاد تزریق کرده مؤثر است یا نه. گروهی که طرفدار دخالت دولت هستند می گویند این مقدار پول کمتر از آن است که بتواند اقتصاد را تکان دهد، و طرفداران بازار می گویند این پول اصولاً بیهوده صرف شده است و کارهایی که باید می شد تا اقتصاد تکان بخورد ربطی به هزینه های دولت ندارد.

وضعیت در کشورهای در حال توسعه کمی متفاوت، و در کشور ما بسیار متفاوت است. سی چهل سال پیش در  بسیاری از کشورهای در حال توسعه، و تا امروز در ایران، دخالت دولت در اقتصاد بسیار بیشتر از حدی بوده است که بسیاری از اقتصاددانان باور دارند. (البته در این جا هم صحبت از عامۀ اقتصاددانان است، وگرنه اقتصاددانان حدّی در همه جا هستند و در ایران از همه جا بیشتر).

نظریۀ غالب در اقتصاد آنچه که تحت عنوان کلی "شکست بازار" مطرح می شود را عمده ترین دلیل نظری دخالت دولت در بازار می داند. اما میزان عملی دخالت دولت در اقتصاد را بسته به این می داند که این شکست در مقابل "شکست دولت" چقدر هزینه دارد. توضیح اینکه مواردی هستند که بازار از رسیده به نقطۀ بهینه عاجز است، ولی سپردن وظیفۀ بازار به دولت وضعیت را بهبود نمی بخشد، که بدتر هم می کند.

با هر چوب خطی که حساب و کتاب کنیم، کنترل قیمت کت و شلوار در مغازه ها در حوزۀ دخالت دولت قرار نمی گیرد (نوشتۀ قبلی من را ببینید). بر عکس می خواهم بگویم اگر قوۀ قضائیۀ کارآمدی در کشور می بود، صاحب مغازه می توانست از دولت شکایت کند و طلب خسارت. مغازه ای که کت و شلوار را فروخته است انحصاردار نبوده است، اطلاعات معمول را از خریدار پنهان نکرده (مثلاً قضیه اینطور نبوده که کت و شلوار کتان را به اسم ابریشم فروخته باشد)، قیمتی بیش از مقدار توافق شده با خریدار از او نگرفته، و یا جنس را به فرد نابالغ نفروخته است. به عبارت دیگر، این خرید و فروش قراردادی است بین دو نفر عاقل و بالغ که قادر به ارزیابی منافع خود و کیفیت کالا در حد معمول هستند اتفاق افتاده است. اگر خطایی در این میان اتفاق افتاده باشد خطای نقض قرارداد فردی است. تنها بخشی از حاکمیت که می تواند درگیر باشد همان قوۀ قضائیه (یا شاخه های مرتبط به آن) است که با شکایت یکی از طرفین وارد دعوا می شود. دخالت سایر بخشهای حاکمیت، که قطعاً با عناوین مثبت مثل دفاع از حقوق مصرف کننده اتفاق می افتد، تنها و تنها نقض حقوق افراد محسوب می شود. این مسئله هم که قوۀ قضائیه نمی تواند به شکایاتی از این قبیل رسیدگی کند، توجیه کنندۀ دخالت بخشهای دیگر دولت نیست.

مسئلۀ آزادی افراد در مبادلات کلید کارآمدی اقتصاد است. اگر امروز به دولت اجازه دهیم که در خرید و فروش کت و شلوار وارد شود، فردا هیچ حوزه ای از فعالیتهای اقتصادی از دخالت دولت در امان نخواهد ماند. [حاشیه: البته ما جملۀ فوق را همین طوری از باب رعایت ادب گفتیم. واقفید که آب مدتها است از سر ما گذشته. بدترین نوع دخالت همین است که به تنبان فروش خیابان فرشته گیر بدهند که دادند.] در اشتباه محض خواهیم بود اگر گمان کنیم که دولت در این دخالتهایش منافع افراد جامعه را دنبال می کند [حاشیه: بعد از نوشتن این جمله متوجه شدم که این اولین بار است که در این وبلاگ عبارتی را با این شدت و با بکار بردن کلمۀ "محض" آورده ام. به نظرم اغراق نکرده ام]. اختلاف نظر زیادی در تعریف تابع مطلوبیت سیاستمداران، تصمیم گیران و ربط آن با تابع مطلوبیت افراد جامعه (هر چه که باشد) وجود دارد، ولی این نقطۀ مشترک را در نظرات متفاوت می توان یافت که خواستۀ سیاستمداران با مطلوبیت افراد جامعه در بهترین حالت زاویه دارد و در بدترین حالت در تضاد است.

نکتۀ آخری که می خواهم بیافزایم مسئلۀ "حقوق افراد" است. جوامع پیشرفتۀ امروزی با تکیه بر حقوق افراد شکل گرفته اند. دولتها، بلا استثنا در همه جای دنیا، علاقه دارند به هر بهانه ای از این حقوق بکاهند و بر اختیارات خود بیافزایند. در برخی از کشورها ساز و کارهای قانونی برای حفاظت از تعدی دولت به حقوق مردم وجود دارد. حتی اگر مجلس و دولت قانونی را تصویب و اختیاراتی را برای خود تعریف کنند، یک فرد می تواند با اتکا به این حقوق قانون را ملغی کند (نمونه های فراوانی از این اتفاق وجود دارد). این امکان در کشور ما وجود ندارد ولی حداقل می توانیم رای به نقض حقوق فردی ندهیم.

برای منِ اقتصاد خوانده (و احتمالاً دوستان اقتصاد خوانده ای که نوشته را پسندیده اند) دو فرد عاقل بالغ این "حق" را دارند که وارد قرارداد خرید و فروش کالای خصوصی مشروع بشوند. هر گونه دخالت دولت در این قرارداد، به هر دلیلی که باشد، توجیهی ندارد. اگر ما از این دخالت حمایت کنیم رای به نقض حقوق افراد داده ایم.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۰ ، ۰۱:۰۴
حسین عباسی

تحریمها و سیاستها

يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۰، ۰۸:۳۹ ب.ظ

می گویند روباهها وقتی برای گرفتن مرغ به مرغدانی می زنند، معمولاً با در بسته مواجه می شوند. سوراخهای مرغدانی هم به قدر کافی بزرگ نیستند که روباه بتواند از آن وارد شود. حیله ای که روباه می زند این است که دم خود را از سوراخی وارد مرغدانی می کند و تکان می دهد. مرغها از این کار آشفته می شوند و به این طرف و آنطرف می پرند. در نهایت برخی از آنها سوراخی پیدا می کنند و خود را بیرون می اندازند. بیرون انداختن همان و طعمۀ روباه شدن همان.

استادی گرانمایه [حاشیه: این کلمۀ گرانمایه هم از آن کلماتی است که خیلی خوب درست شده و خیلی خوب هم می تواند مفهوم را برساند و در عین حال همینطور مظلوم و بلا استفاده افتاده یک گوشه و صدایش هم در نمی آید! بخصوص آنهایی که کشته مردۀ زبان فارسی هستند می توانند دهها کلمۀ که از "گران" (کلمه ای خوش آهنگ باقی مانده از زبان باستانی) درست شده را استفاده کنند. در لغتنامۀ آن لاین دهخدا می توانید 89 کلمه که در آن از "گران" استفاده شده را بیابید.] این مثال را می زد و می گفت اثر سیاستهای تخریبی کشورهای خارجی بر یک کشور شبیه این است. آنها می توانند صدماتی را به کشور بزنند ولی این صدمات در مقابل آنچه سیاستهای غلط می تواند بر سر کشور آورد، قابل قیاس نیست.

این روزها تحریمها تقریباً  تمامی بخشهای اساسی اقتصاد را در بر گرفته است. بخش نفت و گاز با محدودیتهای شدید روبرو است. اخیراً صحبت از تحریم فعالیتهای بانک مرکزی است که انتقالات پول را با مشکل روبرو می کند. همچنین صحبت از تحریم نفت توسط برخی از کشورهای اروپایی است. البته ایران می تواند بخشی از این تحریمها را دور بزند. حتی شاید تحریم کنندگان به عمد راهی برای دور زدن باز گذاشته باشند تا بازار های جهانی با مشکل بزرگ مواجه نشوند. مشکلی که ایجاد می شود این است که مشتریان غیر تحریمی نفت ایران و فروشندگان کالا به ایران در مبادله با ما قدرت انحصاری پیدا می کنند. کالای خود را گرانتر می فروشند و کالای ما را ارزانتر می خرند. این هزینه ها با نظر گرفتن حجم واردات و صادرات ما به میلیاردها دلار می رسد.

حال در این شرایط چه می توان کرد؟ بخش سیاسی قضیه را سیاست دانان جواب بدهند. پاسخ اقتصادی این است که در شرایط بحرانی باید بیشتر مراقب منابع محدود باشیم. در وهلۀ اول تصمیم گیران باید مراقب ارزهای کشور باشند. سیاست ارزی سالهای اخیر و بخصوص ماههای اخیر نشان از نوعی سردرگمی می دهد. در مورد این سیاستها به کرات نوشته ام و چندان نیازی به تکرار آنها نیست. به آنها می افزایم که تحریمها می تواند دسترسی کشور به ارز را محدود کند. ولی این سیاستهای ارزی اشتباه است که ارز محدود را به باد می دهد.

پس نوشت: در دهۀ شصت که کشور با محدودیت ارزی شدید روبرو بود، مسافران خارجی می توانستند ارز ارزان را با ارائۀ بلیط بگیرند. این شده بود موجب پیدایش نوعی شغل. می توانستی عده ای را استخدام کنی، برایشان بلیط ترکیه بگیری، چند روزی با آنها در ترکیه در هتلی ارزان سپری کنی و در قبال استفاده از ارزشان حتی یک ریال هم از آنها نگیری. فروش ارز آنها در بازار آزاد و نیز اقلامی که می شد از ترکیه وارد کرد، کلیۀ هزینه ها بعلاوۀ سود قابل توجه را تضمین می کرد. امروزه هم به نظر می رسد در آن جهت حرکت می کنیم.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۰ ، ۲۰:۳۹
حسین عباسی

فروش نفت به مردم

پنجشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۰، ۰۱:۱۰ ق.ظ

طرح فروش نفت به مردم، اگر درست فهمیده باشم، عبارت است از فروش نفت به قیمت کنونی به مردم (البته به صورت صوری. در واقع نفت همچنان در بازارهای جهانی به فروش می رود) و تضمین خرید آن به قیمت حداقل 140 دلار و حداکثر 160 دلار بعد از چهار سال.

اگر گفتۀ وزیر نفت را مبنا قرار دهیم قیمت نفت ایران 114 دلار است (هر چند امروز قیمت نفت سبک در بازارهای جهانی 96.7  دلار و نفت برنت دریای شمال که از بهترین نفتها است 109 دلار بود). و اگر فرض کنیم که قیمت نفت در چهار سال دیگر به 150 دلار می رسد، سود متوسط سالانۀ این سرمایه گذاری در حدود 7.1 درصد خواهد بود. این سود در قیمت 160 دلار برای نفت به 8.8 درصد و در قیمت 140 دلار به حدود 5.5 درصد هر سال می رسد. [حاشیۀ ریاضی: آقا این قضیۀ حساب کردن سود سالانه ماجرایی است حسابی بامزه. می نشینند و حساب می کنند که در فرد می تواند در چهار سال 40 درصد سود ببرد یعنی سالی ده درصد. ( به قول کیهان ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟) از آن بامزه تر این است که فردی رفته قیمت طلا را 67 سال پیش پیدا کرده که 80 تا 83 ریال بوده در هر گرم، بعد قیمت الان را هم گذاشته آنجا که 54 هزار تومان است، و حساب کرده که قیمت طلا در 67 سال گذشته 6700 برابر شده، و نتیجه گرفته "به عبارت دیگر به طور متوسط قیمت طلا در بازار کشورمان در هر سال 100 برابر شده است". (به قول شاعر "دَدَلّیم اردبیل!")]

خوب حالا این سود خوب است یا بد؟ جواب البته بستگی دارد به اینکه خرید و فروش با ریال صورت بگیرد یا با دلار و اینکه نرخ دلار را چطور حساب کنیم. مثلاً اگر نرخ دلار ثابت بماند به این معنی است که مثلاً 1300 تومان بدهیم و یک دلار بخریم (یا اصلاً دلار را هم نخریم) و با آن نفت بخریم و سالی حدود 7.1 درصد سود ببریم و در آخر هم دلارمان را به نرخ 1300 تومان به ریال تبدیل کنیم (یا همان ریال را با سودش بگیریم). با این سناریو هیچکس حاضر نمی شود حتی یک ریال را در این پروژه بگذارد. با نرخ تورم 15 تا 20 درصدی مردم حتی حاضر نیستند پولشهان را در بانک بگذارند و 12 درصد بهره بگیرند، چه برسد به سرمایه گذاری در پروژه ای با سود 7 درصد. می روند طلا می خرند که حداقل به اندازۀ تورم بالا می رود و چه بسا بیشتر.

اما اگر دلار ثابت نماند مقدار سود بستگی به افزایش قیمت دلار پیدا می کند. چون هیچ پیش بینی قابل اعتمادی از مقدار افزایش یا کاهش نرخ دلار در دست نیست، این سرمایه گذاری خیلی پر ریسک می شود. در واقع در چنین حالتی مسئلۀ مهم بازار ارز است نه بازار نفت.

اما به فرض هم که شرکت نفت بتواند روشی را طراحی کند که مثلاً اوراق قرضه ای منتشر کند و بخواهد پول سرمایه گذاریهایش را از آن کسب کند و چهار سال دیگر با فروش نفت پول و سود آن را به مردم باز گرداند. مشکل اساسی در چنین روشی جذب اطمینان مردم است، که فقط با تضمین سیستم بانکی به دست می آید. خبرهایی که هر روزه از قرضهای پرداخت نشدۀ دولت به این گروه و آن گروه از تولید کننده ها یا این سازمان و آن سازمان می شنویم چندان جایی برای اتکا به وعده ها باقی نمی گذارد.

دولت برای جذب پول از مردم حداقل کاری که می تواند بکند این است که همین پولهایی که مردم به ناچار در بانک می گذارند تا امورات روزمره شان را بگذرانند را با تورم از بین نبرد و به سپرده های آنها بهرۀ مثبت بدهد. در این صورت هم دیگر نیازی نخواهد بود که مردم مستقیماً با وزارت نفت درگیر شوند. مردم پول را در بانک می گذارند و بانک هم اگر دید وزارت نفت می تواند سودآوری داشته باشد به آن وام دهد.

ارائۀ طرحهایی که راه به جایی نمی برند را صدها بار آزموده ایم. اگه می خواهید آزموده را مجدداً بیازمایید البته ما گردن باریک تر از آنیم که بتوانیم مانع شویم، ولی حداقل می توانیم الان بگوییم که بعدها که آزمودیدش و نشد بتوانیم بگوییم "ما که گفتیم نمی شود!"

(پس نوشت: مسئله از آن نظر جالب است که وزارت نفت با آن پول عظیمش درگیر آن است. اگر تغییری در مدل پیش آمد بیشتر در این باره می نویسم)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۰ ، ۰۱:۱۰
حسین عباسی

بخش خصوصی در ایران

سه شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۰، ۰۶:۰۷ ق.ظ

سرمایۀ بخش خصوصی از کجا می آید؟ در ایران این سرمایه عمدتاً از طرف صاحب کسب و کار تامین می شود. در یک اقتصاد پیشرفته بازار سرمایه تامین کنندۀ سرمایه است. این تفاوت به ظاهر کوچک تعیین می کند که کسب و کار بخش خصوصی تا چه حد می تواند رشد کند.

برای اینکه تفاوت روشنتر شود نگاهی بیاندازید به متغیر "نسبت تامین مالی بخش خصوصی به تولید ناخالص داخلی" در آمار بانک جهانی. این رقم در سال 1389 برای ایران در حدود 37 برای آمریکا در حدود 203 و برای جهان در حدود 204 درصد بوده است. به عبارت دیگر بخش خصوصی در ایران با کمبود شدید سرمایه روبرو است و بازار سرمایه از تامین آن ناتوان است.

بخش اصلی مشکل در توانایی بانکها و بازار سرمایۀ ایران در جذب سرمایه ها و دادن آن به فعالان اقتصادی برای گسترش کسب و کار است. مشکل اصلی هم در این میان نرخ بهره است. با نرخ بهرۀ واقعی منفی افراد ترجیح می دهند پولشان را به جای سپردن به بازار سرمایه به کار بیاندازند و شخصاً وارد بازار طلا و ارز و مستغلات شوند. در نتیجه اصولاً بازار سرمایۀ قوی شکل نمی گیرد.

مشکل دیگر در قوانین بانکی ناظر بر وام دادن است. به نظر می رسد که حجم قوانینی که بر وام دهی اعمال می شود بسیار بیش از حد بهینه است (حد بهینه در تئوری با حداکثر سازی تولید تعریف می شود). داستان اختلاس اخیر نشان می دهد که مشکل بزرگی در قوانین بانکی وجود دارد. فرد یا شرکتی که توانایی تولید و ایجاد ثروت را دارد نباید با قوانین دست و پا گیر محدود شود. البته نظارت برای جلوگیری از سرمایه گذاری های خیلی پر ریسک لازم است. ولی این امر نباید دست آویزی شود برای محدود کردن مطلق ریسک کردن چرا که این امر به معنای جلوگیری از تولید است.

از مهمترین علل عدم گسترش بخش خصوصی در ایران می توان همین قوانین زاید را بر شمرد.

اما عامل دیگری هم در این میان دخیل است. به نظر می رسد که اجرای قوانین بخصوص وقتی پای "فساد" و "اختلاس" می آید، تا حد زیادی بستگی به افکار عمومی هم دارد. تا وقتی که "فساد" علنی نشده است کسی چندان به آن حساس نیست. به محض اینکه یک "افشاگری" در مورد "فساد" صورت می گیرد و به عرصۀ عمومی کشیده می شود، تصمیم گیران به آن واکنش شدید نشان می دهند و همیشه افرادی یافت می شوند که فی الفور حکم اعدام هم صادر کنند. در چنین فضایی فرد متهم حتی فرصت نمی یابد از خود در برابر صدها اتهام رسمی و غیر رسمی دفاع کند.

از آن بدتر این است که چنین حوادثی دست آویزی می شود برای حمله به هر فعالیت اقتصادی. این نوشته را ببینید تا منظورم را متوجه شوید. اتهامی که به این فرد زده شده است این است که "گوی سبقت را در فعالیتهای اقتصادی از متهم سه هزار میلیارد ربوده است" و "در صنعت فوتبال و فولاد مشغول گسترش فعالیتهای خود می باشد" و اینکه "دسترسی وی به رئیس جمهور راحت تر از وزرا است". متن را بخوانید. به نظرم توضیح بیشتر مخل معنی خواهد بود.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۰ ، ۰۶:۰۷
حسین عباسی

مختلس نمونۀ سال

جمعه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۰، ۰۶:۴۵ ق.ظ

این اختلاس هم شده مثل زبل خان شکارچی. اختلاس سه هزار میلیاردی اینجا، اختلاس سه هزار میلیاردی آنجا، اختلاس سه هزار میلیاردی  همه جا.

هیچکس هم نمی داند چه خبر شده. ظاهراً اصل قضیه دریافت پول از بانک بدون داشتن وثیقه بوده است.

می گویند سه هزار میلیارد رقم گرد شده است و اصل قضیه سر 2800 میلیارد بوده. تازه همۀ آن هم اختلاس نبوده. 1800 میلیارد دلار (اصلاح می شود: تومان) آن بدون وثیقه بوده و بقیه با وثیقه. مختلس محترم همچین بی کس و کار هم نبوده. آنقدر پول داشته که وثیقۀ هزار میلیارد تومان وام را بدهد. 38 واحد اقتصادی داشته (اگر ارزی که همین واحدها به نرخ دولتی می گیرند را در بازار آزاد بفروشند یحتمل پول اختلاس در می آید). بعدش هم ببینید که با این پول اختلاسی چه کار می خواسته بکند: بانک خصوصی تاسیس کند، بیش از پنجاه درصد فولاد خوزستان، شرکت تراورس و شرکت اکسین را بخرد، و پروژۀ دو طبقه کردن جادۀ رامسر به نور را اجرا کند و خدا می داند چند پروژۀ ملی و عام المنفعۀ دیگر را تمام کند (مرجع). حالا داد همه درآمده که روسای همۀ بانکها باید از شرم استعفا بدهند و باید ال بشود و بل بشود.

آقا جان. این که اختلاس نیست. کارآفرینی است. من که می گویم به عنوان کارآفرین نمونۀ سال یک جایزه هم بهش بدهید که پولی که قرار بوده به ضرب سیاستگذاریهای اشتباه صرف شرکتهای زیان ده دولتی و پروژه های بی بازگشتی مثل وامهای زود بازده و امثالهم بشود را از بانکها گرفته و سرمایه گذاری کرده. آنهم این بانکها که عمراً وام نمی دهند مگر به پروژه های بی در و پیکر و بی سرانجام.

حالا خبر زیر را هم بگذارید کنار اختلاس مربوطه. من هیچی، خودتان کلاهتان را قاضی کنید ببینید کدامیک "اختلاس" تر است: "کسی به یک نفر گفته بود 250 میلیون بدهید تا مسئول فلان بخش شوید". (مرجع. کل مصاحبه را بخوانید که جالب است اساسی). مسئول یک بخش در یک اداره شدن ببینید چقدر می ارزد که 250 میلیون بابتش  می دهند. چند تا از این "مسئول بخش" ها و بالا تر از آن داریم، خدا می داند. یک حساب سر انگشتی کنید از قابلیت اختلاس در چنین فضایی.

حالا من دیگر از اختلاسهایی که در فضای ارز ارزان (زیر قیمت بازار) یا وامهای با وثیقۀ با نرخ بهرۀ زیر تورم یا مجوزهای وارداتی یا هزار مورد مشابه هر روزه دارد اتفاق می افتد صحبت نمی کنم که سه هزار میلیارد در مقابل آنها پول خرد است.

خلاصه دست از سر این مختلس عزیز بردارید بگذارید کارش را بکند که خیر من و شما در این است. بروید آن جایی که خراب است را درست کنید.
اضافات: اینکه می گویند این اختلاس از زمان عیلامی ها تا کنون سابقه نداشته همچین درست هم نیست. همین سال 1373 بود که اختلاس 123 میلیارد تومانی شده بود حرف و حدیث هر روزۀ مردم. ما یک حساب و کتاب کردیم دیدیم اگر نرخ تورم این سالها را بچینیم روی هم و آن 123 هزار میلیارد را بیاوریم به زمان حال، می رسیم به رقمی کمی بیش از 2000 میلیارد تومان. یعنی جرینگی 200 میلیارد از این اختلاس حاضر بیشتر. ولش کنین این بابا را برود جادۀ رامسر به نور را دو طبقه کند. خیرش به ما هم برسد. حالا از ما گفتن.
اضافات دوم: اعلام شد که  4700 میلیارد تومان دارایی مختلس ما توقثف شده است. والله چی عرض کنیم. این بانکهای دنیای حریص و سودجوی سرمایه داری حاضرند خدا دلار به ما وام بدهند چون کار داریم و می توانیم بازپرداختش کنیم. حالا یکی با 4700 هزار تومان سرمایه نتواند 1800 وام را پرداخت کند؟ بابا ولش کنید به کارش برسد.
۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۰ ، ۰۶:۴۵
حسین عباسی