آی - آر - پی - دی آنلاین

پایگاه مجازی مؤسسۀ عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه

آی - آر - پی - دی آنلاین

پایگاه مجازی مؤسسۀ عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه

آی - آر - پی - دی آنلاین

آی-آر-پی-دی آنلاین وبلاگی است برای ارائۀ مباحث اقتصادی، با تمرکز بر اقتصاد ایران.
این وبلاگ را من، حسین عباسی، فارغ التحصیل دورۀ دوم مؤسسۀ عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه (IRPD) و عضو هیأت علمی آن در سالهای 1377 تا 1381 تاسیس کرده ام برای زنده نگاه داشتن نام آن مؤسسه.
این وبلاگ مشابه وبلاگ من به آدرس irpdonline.com است و برای خوانندگان در ایران طراحی شده است.
برای تماس با من به آدرس irpdonline-at-gmail-dot-com ایمیل بفرستید.

بایگانی

۸۶ مطلب با موضوع «عمومی» ثبت شده است

ماجرای محاسبۀ رشد اقتصادی

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۷ ب.ظ

بعد از اینکه مؤسسه (همان آی- آر- پی- دی) با همت دکتر نیلی برآوردی از رشد اقتصاد ایران منتشر کرد، بسیاری از اقتصادیون اعتراض کردند. حرف معترضان این بود که چرا مؤسسه آماری را منتشر میکند که باید بانک مرکزی یا مرکز آمار منتشر کند. برخی هم سعی کردند اشکالات محتوایی بگیرند.

این برای من یک شوک بود. مگر کار اقتصاددانان بجز این چیزها است؟ افرادی که اقتصاد ایران را دنبال می کنند باید بتوانند به شیوهای روشمند نشان بدهند در اقتصاد ایران چه میگذرد و چرا. جای تعجب است که چرا مراکز آموزش و پژوهش اقتصادی در ایران قبلاً از این کارها نکرده بودند. بخصوص وقتی که در دولت قبلی آمارها دیر به دیر منتشر میشد یا اصلاً منتشر نمیشد، جای آن داشت که جایی مثل دانشگاه تهران یا اصلاً افرادی که توانایی علمیاش را داشتند، تخمینی از رشد اقتصادی می دادند. در ایران اقتصاددانان زیادی هستند که توانایی این کار را دارند. و صد البته، میزان دسترسیشان به آمار و نیز میزان وقت و پولی که می توانستند صرفش کنند، دقت تخمینشان را تعیین میکند.

اینکه این تخمین تا چه حد به واقعیت نزدیک است را میتوان به بحث گذاشت. اگر گزارشها نحوۀ محاسبه را نشان دهد، می توان در مورد درستی و نادرستی ارقام قضاوت کرد.

آنقدر از این کارها نشده است که وقتی یکی همت میکند و کاری میکند، بقیه سرش آوار می شوند که چرا این کار را کردی. آنوقت دکتر نیلی مجبور می شود هی مصاحبه کند و توضیح دهد که بابا جان آدم که نکشتیم، رشد اقتصادی تخمین زده ایم. می توان یتو هم برو تخمین بزن.

بامزه تر این که دعوای رشد و رکود حتی بعد از اعلام آمار توسط بانک مرکزی هم فروکش نکرد. حالا دعوا این است که آیا این چهار و شش دهم درصد رونق محسوب می شود یا نه؟ به نظر می رسد "چشیدن طعم رشد توسط خرده فروشان سبزه میدان و خیابان مولوی" برای بعضیها جای عدد و رقم را گرفته است.

به قول آقا موسی مطلب را قاطی میکنند. (ما خیلی مخلصیم آقا موسی!).

رشد اقتصادی یعنی افزایش تولید. همین. اینکه کافی است یا نه، مطلب دیگری است. اینکه ادامهدار است یا نه، مطلب دیگری است. اینکه وضعیت خردهفروشان کویت شده، هم مطلب دیگری است (یادش بخیر اون قدیما کویت برای خودش اعتباری داشت بین مردم!).

نکتۀ آخر هم اینکه بعد از چند سال رکورد (=کاهش تولید)، افزایش چهار درصدی برای اقتصاد خیلی عجیب نیست و البته ما را به جای اولمان هم بر نمیگرداند.خیلی طول می کشد تا حس خرده فروشان و خرده خران بهتر شود.

به عنوان نمونه، فرض کنید اقتصاد دارد صد واحد تولید می کند. دچار رکود بیست درصدی می شود و تولیدش می شود هشتاد. بعد بیست درصد دیگر افت می کند و تولیدش می شود شصت و چهار. حالا اگر بیست درصد رشد کند، تازه تولیدش می شود حدود هفتاد و هفت. این یعنی خیلی جا دارد تا برگردیم سر جای اولمان.

پس نوشت: اقتصاد ایران در شرایط غیر جنگی باید چیزی حدود دو سه درصد رشد کند. این طبیعی است. مردم کارشان را می کنند. دولت هم کمکی که نمیکند بلکه سیخشان میزند. برایند این می شود همان دو سه درصد. اگر دولت سیخ نزند، رشدمان میشود پنج شش درصد. اگر کمکی هم بکند، می شود هشت نه درصد. ببین دولت قبلی چه توانایی شگرفی داشته که توانسته رشد اقتصاد ایران را منفی کند برای چند سال متوالی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۳ ، ۲۰:۳۷
حسین عباسی

نوشته‌های بی سر و ته کروگمن

يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۰۴ ب.ظ

یکی از بدشانسی‌هایی که علم اقتصاد در سالهای اخیر آورد این بود که پل کروگمن نوبل برد. به نظرم گندهایی که بوش زد سبب شد کروگمن به واسطۀ فحشهایی که به بوش می داد محبوبیت جهانی پیدا کند. نوبلی که گرفت را هم بیش از آن که مدیون دانشش در اقتصاد باشد مدیون همین فحشها و زبان تندش بود.

اشتباه نشود. قطعاً کروگمن مقالات اقتصادی تاثیر گذاری دارد. نثر کروگمن هم در نوشته‌ها‌یی که فحش نمی‌دهد عالی است و از این نوشته ها می‌توان بسیار آموخت. آنچه سبب می شود من به ندرت سراغش بروم این است که بار غیر علمی نوشته‌هایش معمولاً بر وزن علمی‌شان می چربد. قرار است وقتی مطلبی از کسی که نوبل اقتصاد گرفته است می خوانیم، به دانشمان افزوده شود، نه اینکه رگهای گردنمان باد کند و حس کنیم که باید بگیریم طرف را یک دست کتک بزنیم! (ما که البته این کاره نیستیم. بروید سراغ آنهایی که خاکریز دارند!)

مطلبی که اخیراً از او در دنیای اقتصاد چاپ شد نمونۀ خوبی از مطالبی است که نه تنها از یک نوبل گرفتۀ اقتصاد، که از یک اقتصاد خواندۀ عادی هم نباید دیده شود. لبّ کلامش این است که من خوب می فهمم و بقیه حالیشان نیست و دارند مدام اشتباه می کنند. دلیل ملیل هم حالیم نیست.

اگر قرار بود وقتمان را بگذاریم سر خواندن مطالبی از این دست، که توی وبسایتهای ایرانی به وفور پیدا می‌شوند. آنچه کمیاب است مطالبی است که ما را از آنجایی که هستیم یک قدم جلوتر ببرد.

پس نوشت: بزرگترین گندش هم در انتخاب اسم سایتش است: وجدان یک لیبرال! هر چه آبرو لیبرالها دارند را می‌برد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۰۴
حسین عباسی

بانکها و مسائلی که من نمی فهمم.

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۰۰ ق.ظ

چندی است که مسئلۀ بنگاهداری بانکها و نیز مسئلۀ وامهای باز پرداخت نشده مطرح شده است. بخشهایی هست که من می‌فهمم و بخشهایی هست که نمی فهمم.

اینکه وامی بر نگردد، چیز عجیبی نیست. بر عکس، اینکه وامی کلان با نرخ بهره ای نازل بدهیم به یک بنگاه خیلی بزرگ دولتی با هزار جور نان خور در میان تصمیم گیرندگان و انتظار داشته باشیم این وام برگردد، عجیب است. هر چه فکر می‌کنم نمی‌فهمم چرا برخی اصرار دارند وامی که بانک دولتی به شرکت دولتی می دهد باید برگردد؟ مگر ما سویسیم؟

نکتۀ دیگر این است که اثر این وامها با اثر وامهای برگشت نشده در اقتصادهای صنعتی فرق دارد. در اقتصادی مثل آمریکا وقتی کسی وامی می گیرد روی آن وام اوراق بهادار تعریف می شود و این اوراق وارد چرخۀ پیچیده‌ای از بازارهای مالی می شود (که من مطلقاً در مورد پیچیدگیهایش چیزی نمی‌دانم. بروید از پویان بپرسید چه خبر است). در نتیجه اگر مشکلی برای وام اولیه پیش بیاید، زنجیرۀ بزرگی از داراییهای مالی به هم می ریزد. در ایران که این خبرها نیست. وامی داده شده و باز نگشته. این هم که جدید نیست. خلاصه نمی فهمم چه خبر است.

نکتۀ آخر مسئلۀ بنگاهداری بانکها است. همه می گویند این اتفاق افتاده و نبایستی می افتاد ولی کسی برای ما که از حکمتش مطلع نیستم نمی گوید که آیا این اتفاق جدیداً افتاده و اگر چنین است چه شده؟ مگر در ایران همۀ سازمانها و نهادها بنگاهداری نمی کنند؟ آن که دولت است، از روز ازل داشته ماست و پنیر تولید می کرده. حالا بانکها هم دارند بستنی اش را تولید می کنند. البته خوب است هر کسی برود سر کارش و کاری را که باید بکند، بکند. ولی مگر ما سویسیم (مجدداً). ولی اینکه الان گیر می دهند به این مسئله؛ من درست نمی فهمم.

خلاصه یکی پیدا شود و محض رضای خدا کمی این مسائل را روشن کند.

پس نوشت: این گیجی ما منشأاش این نوشتۀ "مجمع کارآفرینان برتر" است. این نوشته یک جای کارش می لنگد، و بد جوری هم می لنگد.

عباراتی مثل "بانک به جای پی‌جویی مشکلات کارآفرینان در جهت ترجیحات سهامداران و مدیران خود پیش رود" یا "با بروز رفتارهای سوداگرانه روح سفته بازی را در جامعه زنده می‌کنند" بو می دهند. بدجوری هم بو می دهند. بیشتر می گویند بده من بخورم، تو نخور، این رانت قلمبه رو!

(یادش بخیر داستان واردکنندگان موز که در دوران افزایش شدید قیمت دلار مدام غصه می خوردند که نکند کسی شب سرِ بی موز بر بستر بگذارد و تقاضا داشتند که ارز دولتی بگیرند برای عرضۀ موز ارزان!)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۰۰
حسین عباسی

فرصت‌های از دست رفته

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۰۹ ق.ظ

چندی پیش وقتی مریم میرزا خانی مدال فیلدز را گرفت، همۀ ما احساس خوشحالی کردیم. در تحسین او و کارش بسیار گفته و نوشته شد و البته هر چه گفته شود باز هم کم است.

در این میان، جمله­ای از او نقل شد که از آن وقت ذهن من را مشغول کرده است. دلیلش هم این است که افراد زیادی را می‌شناسم که این جمله شامل حالشان می شود. گفت (نقل به مضمون) من خوش‌شانس بودم که دوران نوجوانی‌ام در زمانی سپری شد که جنگ تمام شده بود و ثباتی حاکم شده بود. مدارس خوب وجود داشت و می‌شد کار کرد.

آنچه ذهن من را مشغول کرد خیل بزرگی از بچه‌هایی است که اینقدر خوش‌شانس نبودند. دوست دوران راهنمایی و دبیرستان که معلم توانای هندسه از او با عنوان «فوق العاده» یاد می‌کرد. دوست دوران لیسانس که ذهنش آنقدر سریع مسائل را تحلیل می‌کرد که حتی خودش هم از گفتنشان وا می‌ماند. جواب را می‌گفت و می‌رفت. دوستهای دوران فوق لیسانس که یکیشان از یکی از بهترین اقتصاد-ریاضی دانان دنیا لقب «برجسته» گرفت و دیگری حتی در دوران دکتری از استادانش سر بود. و امثال اینها فراوانند.

خیلی از این دوستان دارند در گوشه و کنار دنیا زندگیشان را می‌کنند. نمی گویم اگر شرایط بهتر بود الان همگی‌شان نوبل یا فیلدز گرفته بودند. ولی به قطع و یقین اگر شرایط بهتر می‌بود کارهای بزرگی می‌کردند که زندگی را برای خوشان، ما، و همۀ دنیا بهتر می‌کرد.

پس نوشت: جنگ فقط یک بخش داستان است. بخش اصلی هم نیست. تصمیمات نادرست به بهانۀ جنگ یا هر بهانۀ دیگر است که منابع را نابود می‌کند. اگر نتوانیم از این اشتباهات درس بگیریم، فرجامی بجز تکرار آنها و در جا زدن نخواهیم داشت. (نمونه می خواهید: سیاستهای اقتصادی!)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۰۹
حسین عباسی

گری بکر

شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۵۵ ب.ظ



گری بکر، اقتصاددان دانشگاه شیکاگو، روز شنبه سوم ماه می درگذشت. بکر برای من تعریف اقتصاددان بود. در مورد دانش و بینشش حرفی نمی زنم که نیازی به تکرار ندارد. مهمترین چیزی که از نوشته های او آموختم این است که می توان دانش را با شفافیت و سادگی بیان آمیخت. وبلاگش با ریچارد پوزنر مهمترین الگوی من برای تحلیل اقتصادی بوده است.

اینکه بکر چطور تحلیل اقتصادی ارائه می کرد و ریشه های نظری آنچه او می گفت، در عمیق ترین لایه هایش، چه بود، را می توانید در این نوشته ببینید. پاراگراف زیر خلاصۀ نگرش بکر را در بر دارد.

 

The heart of the Beckerian approach is that people make decisions with purpose. His approach grants agency to everyone from the love-struck teen to the potential addict who is trying to decide whether to shoot up for the first time. In his telling, they’re considering the likely consequences of their actions, and so they’re responsive to incentives.

 

(نگرش بکری به اقتصاد بر این مبنا استوار است که افراد تصمیماتشان را هدفمند می گیرند. به این ترتیب، نظریۀ بکر برای هر فردی، چه یک نوجوان عاشق و چه معتاد بالقوه ای که برای نخستین بار می خواهد مادۀ مخدر را امتحان کند، اراده و عاملیت قائل است. افراد همواره نتایج احتمالی تصمیماتشان را در نظر می گیرند، به عبارت دیگر به انگیزه ها پاسخ می دهند.)

 هفته نامۀ تجارت فردا 20 اردیبهشت پرونده ای در مورد گری بکر دارد. از دستش ندهید.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۵۵
حسین عباسی

روز پر حادثۀ "سلام سینما"

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۲۸ ق.ظ

این ماجرای "سلام سینما" تبدیل به پدیده ای جالب شد. در حرکتی تحسین برانگیز، مسئولین سینما اعلام کردند که پنجشنبه دهم بهمن مردم می توانند بدون پرداخت پول بلیط به سینما  بروند. نتیجه آن شد که مردم به سینماها هجوم بردند تا آنجا که خساراتی به بعضی از سینماها  وارد شد.

این مسئله نشان می دهد که مسئولانی که قیمت بلیط را تعیین می کنند، بخش تقاضای قضیه را فراموش کرده اند. بازی با قیمت می تواند استفاده از ظرفیت سینماها را افزایش  دهد. این الزاماً به این معنی نیست که قیمت بالا است و باید کم شود. احتمالاً در همین قیمت فعلی هم خیلی از سینماها سودآوری ندارند. این را می توان از تعداد اندک سینماهایی که در ایران ساخته می شوند، فهمید.

بهترین کاری که می توان کرد این است که قیمت گذاری را بکلی از دستور کار خارج کنیم. مدیران سینما می توانند خود بهترین قیمت را تشخیص دهند. اصل سودآوری سبب خواهد شد که قیمت مناسب را انتخاب کنند و این قیمت مناسب الزاماً قیمت بالاتر نیست، بلکه گاهی سود بیشتر با قیمت پایینتر قابل دسترسی است. تئوریهای اقتصادی می گویند در شرایطی که کشش قیمتی کالایی زیاد باشد، یعنی اگر حساسیت مردم به تغییرات قیمتی شدید باشد، افزایش قیمت آن کالا باعث کاهش درآمد و کاهش آن باعث افزایش درآمد می شود. مدیران به تجربه و دانش این را تشخیص می دهند و اگر دستشان در تعیین قیمت باز باشد، بخصوص اگر بتوانند در ساعات مختلف روز و در روزهای مختلف هفته قیمتهای متفاوت اعمال کنند، می توانند سالنهایشان را پر کنند و سودآور شوند. همچنین مدیران می توانند به اشکال مختلف تبعیض قیمتی اعمال کنند، مثلاً برای برخی از اقشار و سازمانها مثل دانش آموزان یا مدارس یا ادارات در زمانهای خاصی که سالنهای سینما پر نمی شود، تخفیفهای ویژه قائل شوند. چنین راهکارهایی در مدیریت شناخته شده است و تنها راه سودآوری بسیاری از فعالیتهای اقتصادی است.

در طول سالیان دراز آنقدر به دخالتهای بی معنی و بی فایده عادت کرده ایم که فراموش کرده ایم راههای بهتری هم برای ادارۀ امور هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۲۸
حسین عباسی

"برای مردم عادی و بی سرمایۀ افغان، دلار هر سنت که بالا می رود، شرایط سخت تر می شود." این جمله را از نوشته ای در بی-بی-سی فارسی در مورد افزایش اخیر نرخ ارز در افغانستان برداشتم.

شرح اقتصادی ماجرای ارز در افغانستان این است که نرخ دلار بعد از استقرار دولت تقریباً با ثبات از سال 2005 برای بیش از چهار سال در حول و حوش 51 افغانی ثابت ماند. با افزایش کمکهای بین المللی این نرخ کاهش یافت و در حدود سه سال پیش به چهل و پنج افغانی رسید و از آن زمان، نرخ دلار با رشدی تقریباً ثابت به حدود 65 افغانی افزایش یافت. بی نتیجه ماندن مذاکرات اخیر افغانستان و آمریکا در مورد نحوۀ حضور نیروهای آمریکا در افغانستان پس از 2014 سبب شده است که در این روزها نرخ دلار تا 58 افغانی افزایش یابد. این افزایش اخیر سبب شده که در رسانه ها و روزنامه های افغانستان و بخش مربوطه در رسانه های بین المللی گزارشات زیادی در مورد این "معضل بزرگ" منتشر شود و سیاستمداران برای حل آن دست به کار شوند.

هدف من از این نوشته بررسی بازار ارز نیست که در همین وبلاگ به کرات به سیاست ارزی ایران پرداخته ام. شرایط فعلی در افغانستان حالتی ملایم تر از شرایط بازار ارز ایران است. هدفم نگاه به واکنش سیاستگذاران افغان و روزنامه نویسان به این حوادث است. تجربۀ بیست سال گذشتۀ ایران در واکنش روزنامه ها به سیاستهای اقتصادی که از دلایل مهم معلق ماندن بسیاری از سیاستهای درست و اجرای سیاستهای مخربی مثل تثبیت قیمتها شد، انگیزۀ من در نوشتن این مطلب است.

نوشتۀ فوق الذکر درست می گوید که قدرت خرید "برخی گروهها" با افزایش نرخ دلار کاهش می یابد ولی این گروهها غالباً مصرف کنندگان مناطق شهری هستند که در افغانستان کمتر از سی درصد جمعیت را شامل می شوند. هفتاد درصد باقیمانده در روستاها زندگی می کنند و زندگیشان نه تنها با افزایش نرخ ارز بدتر نمی شود، بلکه در بسیاری از موارد نرخ بالاتر ارز به نفع آنها است. این گروه تولید کنندۀ محصولات کشاورزی و صنایع دستی هستند، محصولاتی که بازارشان با افزایش قیمت ارز و کاهش واردات رونق می گیرد. روزنامه نگاران و سیاستگذارانی که این موضوع را به عنوان فاجعه مطرح می کنند، در نهایت فقط مصرف کنندگان شهری را نمایندگی می کنند. علت این امر هم تا حدی روشن است، روزنامه نگاران و سیاستگذاران متعلق به این گروهند و مشتریان اصلی روزنامه ها و منشأ نفوذ سیاستمداران هم همین گروهند.

روزنامه نگاران را بحق صدای بی صدایان نامیده اند. بنا است که چشمان باز و زبان گویای افرادی باشند که نه قدرت دارند و نه می توانند صدایشان را به قدرت برسانند. متاسفانه در بسیاری از موارد چنین هدفی تبدیل می شود به بلندتر کردن صدای گروه اندکی که به آنها دسترسی دارند و تبدیل قضایا به داستانهایی که خوشایند خوانندگان باشند. سیاستمداران شاید به مقتضای قدرت تکرار کنندۀ حرفهای گروههای پر نفوذ باشند و به این جهت نتوان این رفتار را بر آنان خرده گرفت، ولی روزنامه نگاران را نمی توان بخشید اگر منافع اقلیت را در اولویت قرار دهند.

البته مسئله فراتر از دفاع از یک گروه در مقابل گروه دیگر است. گزارشگران و روزنامه نگاران فقط بلند گو نیستند. بخشی از کار آنان این است که به دانش مربوطه هم مجهز شوند و با استفاده از نفوذی که دارند سیاستمداران را وادار به اتخاذ سیاست درست کنند، بخصوص وقتی که منافع سیاسی ایجاب می کند که سیاستی اشتباه ولی محبوب بین گروههای بانفوذ اتخاذ شود.

مثالی از توماس فریدمن سرمقاله نویس مشهور نیویورک تایمز بزنم. در تمام سالهایی که قیمت نفت در بازارهای جهانی پایین بود و مردم آمریکا از مزایای انرژی ارزان که منشأش خاورمیانه بود، استفاده  می بردند فریدمن در سرمقاله هایش به سیاستمداران توصیه می کرد که با مالیات مضاعف قیمت انرژی بخصوص بنزین را افزایش دهند. استدلال فریدمن این بود که وابستگی انرژی آمریکا به نفت خاور میانه و رفاهی که انرژی ارزان آن به همراه می آورد سبب شده است که سیاستمداران آمریکا در اجرای سیاستهایشان در خاورمیانه دست به عصا باشند. چنین سیاستی به هیچ وجه خوشایند مردم آمریکا نبود ولی منافع بلند مدت آمریکا سبب می شد که فریدمن چنین سیاستی را توصیه کند.

روزنامه ها و رسانه های جمعی افغانستان در ابتدای راه هستند. بخش اقتصادی بسیاری از آنها ضعیف است و جای پیشرفت زیادی دارد. نویسندگان رسانه ها می توانند کمک زیادی به آیندۀ افغانستان بکنند، اگر ژورنالیسم را منحصر در ابعاد احساسی آن ندانند و با مجهز شدن به دانش اقتصادی از سیاستهای مخرب جلوگیری و سیاستهای درست را هر چند محبوب اقشار پر نفوذ نباشد، تشویق کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۰۳:۳۴
حسین عباسی

چند مشاهده

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۶ ق.ظ

در سفر بسیار کوتاه تابستانی به ایران می شد برخی از تغییرات در رفتار اقتصادی مردم نسبت به دو سال قبلش را دید. برای من که در سه سال گذشته برای مدت کوتاهی در ایران بوده ام، این امر مثل باز شدن یک پنجره برای مدتی کوتاه است. هر دفعه که این پنجره باز می شود چیزهایی که تغییر کرده اند به چشم می آیند.

مشاهدۀ اول: لامپهای پر مصرف جای خود را به لامپ کم مصرف می دهند. گران بودن این لامپها مشکلی است که همه جا وجود دارد، ولی با وجود این، افزایش قیمت سبب شده است که جایگزین کردن لامپهای عادی با لامپهای پر مصرف به صرفه باشد (شرکت برق می تواند به هر خانواده چند لامپ کم مصرف به قیمت ارزان بدهد. مشوقهای کاهش مصرف مثل این همه جا استفاده می شود) این رفتار نمونه ای است از اثر قیمت بر مصرف. نکته در اینجا است که این اثر خوشایند هیچکس نیست. به اصطلاح از سر اجبار است نه به اختیار. ولی مگر تمامی رفتارهای اقتصادی همین نیست؟ همۀ ما دوست داریم همه چیز را به وفور داشته باشیم. محدودیتهای اقتصادی می گویند اگر بخواهی چیزی را داشته باشی باید چیزی را از دست بدهی. مصرف برق بیشتر به قیمت ارزان معادل است با صرف منابع روزافزون برای تولید آن و در نتیجه کاهش منابع برای سایر مصارف و یا قطعی برق. (یادش بخیر چقدر آن قدیمها تلویزیون آواز خواند که " هرگز نشه فراموش - لامپ اضافه خاموش". کو گوش شنوا!)

مشاهدۀ دوم: تعویض یخچالهای فرسوده با یخچال نو. یخچالی داشتیم با قدمت سی چهل ساله. (چقدر هم سخت جان بود این یخچال که زیر دست ما دوام آورد این همه سال). تا همین پارسال کار می کرد و خیلی هم خوب کار می کرد. تنها ایرادش این بود که مصرفش با استانداردهای چهل سال پیش قابل قبول بود. با قیمت برق سه سال پیش هنوز این یخچال قابل قبول بود. ولی با قیمت برق امروزه باید می رفت. همین کار را من چهار سال پیش که خانۀ فعلی مان را در آمریکا خریدم، انجام دادم. اینجا یخچال روی خانه منتقل می شود. در خانه ای که من خریدم دو یخچال بود، یکی از این یخچالهای قدیمی پر مصرف و دیگری جدید و کم مصرف. همان ماه اول یخچال پر مصرف را از برق کشیدم. چندی بعد که برق گرانتر شد شرکت برق اطلاعیه داد که پولی هم می دهد که بیاید و یخچالهای پر مصرف را جمع کند ببرد. منظور اینکه حساب و کتاب کردن پول برق در همۀ کشورها کاملاً طبیعی است و هر کسی با هر درآمدی این کار را می کند. پول نفت سبب شده بود که ما این کار را در ایران نکنیم.

مشاهدۀ سوم: خانه های ما در ایران درز دارد و انرژی هدر می رود. تا کنون به دلیل ارزان بودن انرژی کسی به فکر چاره نبود. در دورانی که ایران بودم، هم توی مؤسسه و هم توی خانه، بخاری را روشن می کردم و وقتی گرم می شد گاهی پنجره را باز می گذاشتم تا کمی "هوا عوض شود". آمریکا که آمدم دیدم از این خبرها نیست. اگر اتاقی هست که استفاده نمی شود، بهتر است گرم نشود. در نتیجه اکثر مواقع بجز اتاق نشیمن اصلی بقیۀ خانه در زمستان سردند. امسال دیدم که اطرافیان در ایران به فکر افتاده اند که چطور می توان درزها را پوشاند. از پلاستیک گرفته تا اسفنجهای ویژۀ درز گیری دارد فراگیر می شود. مدت زمانی طول می کشد که روش ساختن خانه برگردد به آنچه برای هزاران سال در ایران داشتیم: اتاقهایی با پنجره های کوچک. دیوارهای ضخیم که روش ساخت سنتی خانه بود امکان تکرار ندارد. در نتیجه می رویم به سمت استفاده از عایقهای حرارتی. کم کم تکنولوژیهای سادۀ کنترل اتلاف انرژی هم ایجاد می شود.

مشاهدۀ چهارم: هنوز صحبت زیادی در مورد استفادۀ کمتر از ماشین شخصی شنیده نمی شود. افزایش قیمت بنزین با افزایش تورم تقریباً خنثی شده است.

مشاهدۀ پنجم (بی ربط به انرژی و یارانه): اینترنت استفاده مثبت بسیار و البته استفاده های منفی (ساده تر شدن برخی از انواع جرم نمونه ای از آن است) دارد. مثل هر تکنولوژی دیگر می توان با کمی تنظیم از فواید آن بیشتر بهره برد. خرید و فروش اینترنتی بخصوص در مورد کالاهای دست دوم که در همه جا بسیار فراگیر شده در ایران هم دارد شروع می شود. نمونۀ بسیار مثبتی که دیدم استفادۀ گروهی از مادران جوان برای ایجاد ارتباط با هم و رفع نیازهای دارویی همدیگر و دوستانشان بود. شبکه ای از مادران تشکیل شده بود که اگر کسی دارو یا شیر خشک یا حتی وسایلی نیاز داشت که به دلیل مشکلات دارویی در بازار پیدا نمی شد، می توانست از دیگران کمک بخواهد. اینترنت کارها را ساده می کند، چه کارهای مثبت و چه منفی. امیدوارم تا دیر نشده مسئولان بفهمند چقدر داریم عقب می افتیم با ایجاد محدودیت روی اینترنت.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۰۴:۰۶
حسین عباسی

وزیر اقتصاد دولت جدید

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۴۳ ق.ظ

کابینۀ روحانی معرفی شد. هنوز تکلیف رئیس سازمان برنامه و بانک مرکزی روشن نیست و تا این دو مشخص نباشد نمی توان حدسی در مورد جهت گیری اقتصادی دولت جدید داشت. ولی انتخاب علی طیب نیا به عنوان وزیر اقتصاد قابل توجه است.

در مناظرات نمایندگان اقتصادی کاندیداها، طیب نیا در قالب یک اقتصاددان آگاه به مشکلات و راه حلهای ممکن و از آن مهمتر بده-بستانهای ناگزیر اقتصادی ظاهر شد. نوشتۀ کوتاهش در هفته نامۀ آسمان که در این سایت نقل شده نوشته ای تحسین برانگیز است. به جای حرفهای کلی و غیر قابل فهم (که در اقتصاد ایران به وفور یافت می شود)، از کارکرد علامت دهی نرخ سود بانکی، اصلاح قیمتهای نسبی، رشد دولت در عرصه ای که مربوط به بخش خصوصی است و نقص آن در عرصۀ نظارت و سیاستگذاری، مقابله با انحصار، ساماندهی مشمولان دریافت یارانه با استفاده از اطلاعات گردآوری شده و با کمک کمیتۀ امداد و سازمان بهزیستی، و رشد رقابت پذیری صحبت می کند. حتی وقتی در مورد ساختار اقتصاد و نهادها صحبت می کند، آدم می فهمد در بارۀ چه چیزی دارد صحبت می کند.

نکتۀ مثبت دیگر طیب نیا، حضور یک ساله اش در سمت معاون اقتصادی سازمان برنامه است که به گفتۀ خودش در گفتگو با هفته نامۀ تجارت فردا دیدگاهش را عوض کرده است (سازمان برنامه جای عجیبی است، هر کس گذارش به آن می افتد از آسمان ایده های عجیب و غریب به زمین حساب و کتاب و بده بستان می افتد. منظورم البته طیب نیا نیست، به طور کلی گفتم). این تجربه، همکاری اش با سازمان برنامه، که مغز برنامه های اقتصادی کل کشور است، را آسان می کند.

منتظر می مانیم تا ببینیم سازمان برنامه و بانک مرکزی را چه کسانی هدایت خواهند کرد و برنامه های دولت آینده در چه جهتی خواهد بود.

پس نوشت: چهل تا هلوی خوش آب و رنگ (و البته کرم و مورچه زده!) از درخت هلوی حیاطمان چیدیم و حالمان خوش شد. گفتیم حال خوشمان را تقسیم کنیم با شما خوانندگان و وزیر اقتصاد آینده!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۴۳
حسین عباسی

احتکار و انحصار

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۱۸ ق.ظ

مختار عباسی از خوانندگان این وبلاگ پرسیده "نظر اقتصاد جدید در مورد مسئله احتکار چیه؟ آیا اصلا احتکار رو معضلی میدونه یا نه؟"

ما در اقتصاد آنچه تقبیح می کنیم انحصار است نه احتکار. آنچه احتکار می نامیمش، یعنی خرید کالا در یک زمان و فروش آن در زمان دیگر، اگر به انحصار شدید بیانجامد مضر است، اگر نیانجامد مفید است. برای شرح این جواب دو حالت را در نظر بگیرید.

حالت اول: در تابستان میوه ها و سبزیجات می رسند. مقدار خیلی زیادی مثلاً سیب زمینی وارد بازار می شود و قیمت آنها افت می کند. اگر بنا باشد که این سیب زمینی ها همگی به فروش برسند باید قیمت خیلی پایین بیاید. حتی در این حالت هم ممکن است سیب زمینی کاران نتوانند تمامی محصولات را بفروشند.

حال اگر کسی بیاید و این سیب زمینی ها را بخرد و آنها را در سردخانه انبار کند تا به قیمت بالا بفروشد، لطف بزرگی در حق جامعه کرده است. این کار باعث کاهش عرضه در بازاهای معمولی می شود و در نتیجه قیمت را بالا نگاه می دارد. در زمستان کالاها وارد بازار می شود و باعث کاهش قیمت می شود، هر چند قیمتش از قیمت تابستان بیشتر است. این "ملایم کردن تغییرات قیمتی" نقش مهمی در استفادۀ بهینه و افزایش رفاه تولید کننده و مصرف کننده دارد. در کشورهای صنعتی این امر در ابعاد بسیار بزرگ انجام می شود در نتیجه تغییرات قیمتی در فصول مختلف تقریباً صفر نیست.

خرید در دوران وفور و نگهداری برای دوران کمیابی فقط برای کاسبی نیست. این کار را همگان می کنند. کافی است از افرادی که دهۀ پنجاه و شصت را یادشان است بپرسید. در آن سالها همۀ خانواده ها در پاییز می رفتند میدان بار و پیاز کیسه ای می خریدند و می گذاشتند در زیر زمین برای زمستان. مربا و ترشی و خشک کردن میوه همگی خرید زیاد در دوران ارزانی و فروش یا مصرف در دوران کمیابی است.

حالا همین شرایط را کمی عوض کن. فرض کن سیب زمینی در بازار زیاد نباشد و کسی بتواند با فروشندگان به قراردادی برسد که تنها خریدار سیب زمینی باشد و آنها را انبار کند و ذره ذره و با قیمت بالا وارد بازار کند. در این حالت او انحصاردار بازار سیب زمینی است و در نتیجه هم قیمت بالاتر است و هم مقدار کمتر از مقداری که می توانست باشد. این انحصار است که به ضرر اقتصاد است. انحصار بخصوص وقتی کل عرضه را محدود کند کمبود ایجاد می کند.

این امر در اقتصادهای کوچک ممکن است در هر بازاری ایجاد شود. ولی وقتی اقتصاد بزرگ می شود و بخصوص در بازارهایی که تعداد فروشنده ها و خریداران زیاد هستند، کسی که کالایی می خرد و انبار می کند نمی تواند باعث تغییرات گسترده در قیمت شود و در نتیجه انحصار عملاً موضوعیتش را از دست می دهد.

اقتصاد ایران بزرگتر از آن است که کسی بتواند در ابعاد بزرگ در کالاهایی مثل سیب زمینی انحصار ایجاد کند. آنچه در اقتصاد ایران می تواند اتفاق بیافتد (و در برخی بازارها اتفاق می افتد) این است که تولید یا واردات یا پخش کالاهایی توسط دولت منحصراً به کسی داده شود. در این حالت است که فرد می تواند به دلایل مختلف این کالاها را در انبارها نگه دارد یا ذره ذره از گمرک ترخیص کند تا بازار انحصاری اش حفظ شود.

هر وقت می شنوم که کالایی در ایران توسط "سودجویان زالو صفت" احتکار شده است، می گردم ببینم کجای قضیه به یکی از افراد یا سازمانهای دولتی وصل می شود و کالای مربوطه چقدر قابلیت ایجاد انحصار دارد. اکثر موارد دیگر چیزی نیست بجز خرید و فروش کالا در دو زمان مختلف که به نفع کل اقتصاد است.

(مواردی که اصولاً نه احتکاری است و نه انحصاری، و سروصداها فقط برای پنهان داشتن نتایج سیاستهای مخرب دولت در بازارها ایجاد شده اند، را وارد این بحث نمی کنم که خودش بحث دیگری است.)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۰۲:۱۸
حسین عباسی