این مرغهای بخت برگشتۀ بی زبان
اگر از اقتصاددانان شیکاگویی بپرسید که چه چیزی شما را از اقتصاددانان سایر دانشگاهها (برکلی، هاروارد، و ...) جدا می کند جوابی که خواهید شنید این است که شیکاگو، حداقل چند دهه پیش که تمایزش با سایر دانشکده ها بارز بود، سردمدار نگرش "انگیزه ای" به اقتصاد بوده است. نگرش انگیزشی می گوید افراد بر مبنای انگیزه هایشان رفتار می کنند. بر مبنای این نگرش است که ساز و کار اقتصاد خرد، یعنی عرضه و تقاضا و قیمت تعادلی، شکل می گیرد. (همچنین به احتمال زیاد خواهید شنید که امروزه تفاوت در این حوزه تقریباً محو شده است چرا که اکثر دانشگاهها این دیدگاه را در اقتصاد دنبال می کنند. البته تفاوت در سایر حوزه ها مثل بازارهای کارآمد و نظریۀ انتظارات عقلایی همچنان محل مناقشه است).
حالا این چه ربطی به قیمت مرغ دارد؟ ربطش این است که به نظر می رسد تصمیم گیران در ایران به کلی با چیزی به نام انگیزه های اقتصادی بیگانه اند.
قیمت مرغ در ایران افزایش یافته است. بخشی از این افزایش قیمت مربوط است به افزایش سطح عمومی قیمتها، همان تورم، که در همۀ اجناس دیده می شود. بخشی از آن می تواند به دلیل افزایش قیمت نهاده های تولید باشد. بخش دیگر به دلیل گرانی نسبی گوشت قرمز است که تقاضاها را به سمت مرغ جابجا کرده است. این عوامل در کوتاه مدت چندان قابل درمان نیستند در نتیجه در کوتاه مدت چندان کاری نمی توان کرد. ولی بخش بزرگی از مشکل بر می گردد به دخالت نابجای دولت در بازار.
دولت در پاسخ به مشکل موجود در بازار مرغ اولین کاری که کرد این بود که مثل همیشه انگشت اتهام را به سمت "عده ای سود جو" گرفت و آنها را تهدید به بگیر و ببند کرد و سقف قیمت تعیین کرد. برخی استانها خروج مرغ از استان را ممنوع کردند. بدتر از همه اینکه دو هزار مرغ فروش جریمه شدند و ده مغازه پلمب شد.
نتیجۀ ورود دولت به مسئله طبق اصول انگیزه های اقتصادی چیزی بود که "بحران مرغ" نامیده شد. عرضه کنندگان از عرضۀ علنی مرغ خودداری کردند و تقاضا کنندگان هر مقدار مرغ که توانستند خریدند و هنوز به دنبال خرید بیشترند (اگر گیر بیاورند). بگیر و ببندها هم نه تنها عرضه را زیاد و تقاضا را کم نکرد بلکه سیگنال داد که قضیۀ کمبود مرغ آنقدر بحرانی است که دولت ناچار به مداخله است و در نتیجه افزایش قیمت مرغ تبدیل شد به بحران مرغ.
حالا هم دولت دارد به زور آوردن به تولید کنندگان و نیز با عرضۀ مرغ وارداتی به قیمت پایین قیمت را کم کند. تولید کننده هم، طبق اصول انگیزشی، حداکثر سعی خود را می کند که مرغش را "زیر میزی" بفروشد (البته به قیمت بالا و با کلی منت). همچنین می توان پیش بینی کرد که برای پرهیز از ضرر، در سالهای آینده از سرمایه گذاری اش در صنعت مرغ بکاهد. در نتیجه بحران احتمالاً به سالهای آینده هم منتقل خواهد شد.
خلاصه اینکه عدم رعایت اصول اقتصادی، مهمتر از همۀ آنها اینکه افراد جامعه بر مبنای انگیزه های اقتصادی رفتار می کنند و دخالت دولت نمی تواند این انگیزه ها را سرکوب کند، می تواند از هر چیزی بحرانی بسازد، چه ارز باشد، چه طلا، چه مسکن، و چه مرغ بخت برگشتۀ بی زبان.